باید که ذره ذره هویدا کنم تو را از زیر سنگ هم شده پیدا کنم تو را باید شبیه ابر بگریم به پای تو تا قطره قطره راهی دریا کنم تو را ای روز ناگزیر! مبادا بیایی و چون خاطرات گمشده حاشا کنم تو را پشت سرم قدم به قدم مثل سایه‌ای ای غم! چگونه از سر خود وا کنم تو را؟ کم نیست دردهای منِ خون‌جگر؛ ولی باید که کنج سینه‌ی خود جا کنم تو را ای مرگ، ای سه‌نقطه‌ی موهوم ناگزیر! تا کی امید واهی فردا کنم تو را؟ علی اصغر شیری