هم تنم شد زیر پای دسته ی جارو سیاه هم تمام زندگی با جنبل و جادو سیاه اعتقادم نیست اما دیدم آری میشود با طلسمی سر نوشتِ آدم ترسو سیاه مادرم دیشب نگاهم کرد و با افسوس گفت زود شد گیسوسفید،این دختر ابرو سیاه چشم آهویی به درد من نخورد ،ای کاش بود جای پیشانی من پیشانیِ آهو سیاه با تمام این بلاها شکر کردم آنقَدر شد دو آرنجم سیاه و شد دو تا زانو سیاه با چه تدبیری خدایا؟ با چه طرز حکمتی؟ بخت من را اینقدَر کردی شبیه مو سیاه بیخیال، اما تو هر چیزی دلت میخواست، شد آخرش هم من شدم از بندگانِ روسیاه زهرا سادات موسوی مقدم