دلگویه: تو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیست و گر خطــاست مرا از خطــا ابـایی نیست بیـــــا که در شب گـــــرداب زلف مـــــوّاجت به غیر گوشه‌ی چشم تو ناخدایی نیست درون خـــــاک، دلـــــم می‌تپد هـنوز اینجا به‌جز صدای قدم‌های تو صدایی نیست نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون که هـر کجـا خبری هست ادعـایی نیست دلیل عـشق فـــراموش کــردن دنیـــــاست وگرنه بین من و دوست ماجرایی نیست سفر به مقصد سردرگمی رسید چه خوب که در ادامـــــه‌ی ایـن راه ردّ پـــــایی نیست - فاضل نظری