پاییزِ تو سر می‌رسد، قدری زمستانی و بعد گل می‌دهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم زنگارها را شسته‌ام، دور از کدورت‌های دور آیینه‌‌‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم دورِ دلم دیوار نیست، انکارِ من دشوار نیست اصلاً منی در کار نیست، من هم حصارت نیستم