آمدم سر بزنم شعر بخوانم بروم...! آنقدر دلزده هستم كه نمانم بروم... به همين كوچه و اين خانه و ديوار اتاق و به آيينه سلامى برسانم بروم...!! يك كمى خاطره جا مانده كه بردارم و بعد تن رنجور خودم را بكشانم بروم... بغض هم واسطه شد خواست دلت را ببرد تو خريدار نشو، زود برانم بروم... باز باران زده در گوشه ى چشمم، بايد اشك... در دفتر شعرم بچكانم بروم.....