کسی در باد می‌خواند به نام گیسوانت شعر و می‌جوشد ز دریای نگاه بی کرانت شعر اگر تندیس زیبای غزل! آغوش بگشایی شبی فواره خواهد زد میان بازوانت شعر تویی مهمان ناخوانده که در رویای من یکشب نهادی پا به دنیای دلم، با ارمغانت: شعر تو حافظ، شمس،مولانا، تو بیدل، صائب و خیام که زانو می‌زند هرروز و شب در آستانت شعر تو شعر خلقتی آری، که در آیینه می‌باری نگاهت شعر، چشمت شعر، گیسو شعر و جانت شعر زمان افسانه خواهدکرد ما را در جنون روزی مرا با داستانم تو! تو را با داستانت شعر بیا گیسو رها کن تاشود طوفانی از مضمون و در آیینه‌‌ها پیچد به دور بازوانت شعر