🍂
من از حوالی غصه فرار میکنم اما
نمیگذاردم این درد بیملاحظه تنها
خسیس بود و سخی در مقابلم غم و شادی
شعف معادل قطره، غمم معادل دریا
چقدر سعی کنم درمیان جمع بخندم!
چقدر غصۀ دل را کنم در آینه حاشا!
ببین که داغ درونم هنوز زنده و تازه است!
برای اینهمه دردم نبود و نیست تسلا
عروسکی که نشسته بهروی طاقچه، دیگر
نمیبرد دل پژمرده را به خانۀ رؤیا
قدم خمیده و مویم سفید و چهره چروک است
نمانده قامت رعنا نمانده صورت زیبا
اگر نداد ثمر دل، گناهِ دانۀ من نیست
چه انتظار ز باغی که خورده سیلی سرما؟
#زینب_نجفی