صبح شد برخیز و برزن دامن خرگاه را تا ز سر بیرون کنیم این خفتن بیگاه را ساقی گلچهره شاهد بین و غایب شمع را مهر عالمتاب طالع بین و غارت ماه را آبی از ساغر بزن بر عشق و در مجمر بسوز حاصل این عقل غم افزای شادی کاه را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌