جــوانان بـنـی هــاشــم بیایید علی را بـر در خـیـمـــه رسانید بگــوئـیــد مـــادرش لیلا بیاید تـمـــاشــــای قــد اکـبـــر نماید جـوانان بـنــی هــاشــم بیایید علی را بـر در خـیـمـــه رسانید بگوییـد عـمـه ش زینب بیـایـد علی را بــر در خـیـمــه رسانـد خدا داند کـه من طاقت ندارم علی را بـر در خـیـمـه رســانم علی جان ای چـراغ شام تارم فــراقـت بـرده آرام و قــرارم به امیـــد علـی اکبــر بیاییــد در غــم بر رخ لیلا گـشـاییــد جوانان بنی هاشـم بیــایـیــد علی را بر در خیـمــه رسانیـد