اگر که آخرِ این داستان بهم بخورد خدا نکرده اگر بینمان بهم بخورد تویی مقصر این قصه چون که رفتنِ تو سبب شده ست که یک آشیان بهم بخورد عجیب نیست که طوفان به پا شود وقتی دو ابرِ غم زده در آسمان به هم بخورد همیشه عشق چنین ساده شکل می گیرد دو چشم عاشق اگر ناگهان به هم بخورد تو خوبِ مطلقی و من بدم؛ چه خواهد شد اگر تعادل و نظم جهان بهم بخورد که نظم گیسوی من چون سکوت گندم زار شبی به دست تو بایک تکان بهم بخورد صدای خنده ی ما در اتاق گم بشود به یمنِ عشق، دوتا استکان به هم بخورد