باور نمے ڪنم به ڪسے دل سپرده ای وقتے مرا به سادگے از یاد برده ای . در حیرتم ڪه با همه ے سردمهرے ات دست مرا چگونه به گرمے فشرده ای . در عشق با غرور به جایے نمے رسی شادم ڪه پیش خویش مرا ڪم شمرده ای . با اینڪه دفن شد همه ے خاطراتمان اما هنوز در دلِ تنگم نمرده ای . اے دل! به جاے شڪوه، جواب مرا بده تو از ڪسے به غیر خودت زخم خورده ای؟ .