توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود مزه ی سوهان اعلا پیش تو گم می شود بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود روزها رد می‌شود ، چشمت شرابی کهنه‌تر پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم می‌شود هر کجا ساکن شوی در نقشه مانند شمال جمعیت آنجا گرفتار تراکم می‌شود چشم بسته هر کسی بویت کند توی سرش باغهای پرگل قمصر تجسم می‌شود ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا اینقدر این روزها سو تفاهم می شود دود کن اسپند را چشم حسود از دیدنت شورِ شور ، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود وقت شرعی لطف کن از پیش مسجد رد نشو موجبات سستی ایمان مردم می‌شود وسوسه یعنی تو شالیزار هم یعنی بهشت بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود