ماه است و آفتابی ام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
بی دست میخروشد و دریا کنار اوست
ای عشق آتشین، به کجا می کشانیاش؟
ای چه پیادهای است خدایا؟ سوارهها
ماتند از جلال رخ ارغوانیاش
دست از حیات شست که آب حیات شد
این خاک مرده زنده شد از جانفشانیاش
از خود عبور کرد و نوشتند رودها
با اضطراب، چشمه ای از پهلوانیاش
از خود عبور کرد و درختان قلم شدند
در اشتیاق دم زدن از زندگانیاش
از خود عبور کرد و ملائک رقم زدند
با خون و اشک، اندکی از بی کرانیاش
از خود عبور کرد و شنیدند بادها
از سمت سروهای پریشان، نشانیاش
تیر از کمان جدا شد و بر خاک، خون نوشت:
این چرخ پیر، شرم نکرد از جوانیاش
باران گرفت باز و پس از گریه دیدنی است
در چشم من، تجلّی رنگین کمانیاش
چشم مرا به چهرهی خورشیدیاش گشود
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
#قربان_ولیئی