(آغاز ،زندگی)نفسی(اختتام، مرگ) گاهی عذاب مهلک و گاه التیام، مرگ شب ،سرفه ،دست و پا زدن از تنگی نفس هی می کِشد،سر از لبه ی پشت بام،مرگ عمری به مرگ ،خنده زدی زندگی کنی عمری نشسته در عطش انتقام مرگ دل غرق زندگانی و باور نداشتیم همواره داشت فاصله ی یک دو گام،مرگ در هر لباس و هر منشی ،حرف آخر است بدرود زندگی و علیک السلام، مرگ