(آغاز ،زندگی)نفسی(اختتام، مرگ)
گاهی عذاب مهلک و گاه التیام، مرگ
شب ،سرفه ،دست و پا زدن از تنگی نفس
هی می کِشد،سر از لبه ی پشت بام،مرگ
عمری به مرگ ،خنده زدی زندگی کنی
عمری نشسته در عطش انتقام مرگ
دل غرق زندگانی و باور نداشتیم
همواره داشت فاصله ی یک دو گام،مرگ
در هر لباس و هر منشی ،حرف آخر است
بدرود زندگی و علیک السلام، مرگ
#محمدجواد_منوچهری