نام تو اوج صنعت ادبیست،غرق آرایه است هر اثرت هر نگاهت پر است از تلمیح،آب حیوان شده‌ست چشم ترت در بیانت هزار تمثیل است،هر کلام تو حسن تعلیل است به سخن باز کن دهانت را،تا بریزد تمام نی شکرت هر چه اغراق میکند قلمم، حق مطلب ادا نمیگردد متناقض‌نماتری با این های وهوی سکوت مستمرت پشت پرچین پلک تو گاهی ،مینشینم زمان کوتاهی مثل ایهام خنده‌ات ماهی،منشاء فتنه هاست این هنرت شور شیرین هر غزل هستی،نَمکینی اگر عسل هستی! درتناسب چه بی‌بدل هستی،پر شده کل شهر از خبرت دل تو استعاره از دریا،دست تو توی دست ماهی‌ها با توارد رسیده‌ام اینجا،موج جان مست ساحل نظرت در خیالم که آمدی انگار ،پیچک پشت پنجره وا شد تو مگر قاصد بهاری که،کوچه پر گل شده ست پشت سرت؟...