ابری به بارش آمد و باران عشق ریخت جانی دوباره بر تن بی‌جان عشق ریخت جبریل با بشارتی از نور سر رسید آیات محکمات به قرآن عشق ریخت "لایمکن الفرار من العشق" خواند و بعد در پایه‌های سست و پریشان عشق ریخت دستی کشید بر سر عشق و به لطف خویش نظمی به حال بی‌سر و سامان عشق ریخت با تیشه، ریشه‌ی غم هجران زد و سپس "شوق وصال یار" به دامان عشق ریخت مژگان خویش را به تماشا کشید و بعد صدها هزار رخنه به ایمان عشق ریخت قفل شکسته‌ی دل ما را کلید شد آزادی دوباره به زندان عشق ریخت بوی بهشت از نفس اوست شمّه‌ای هرکس گرفته ذکر جوادالائمه‌ای آئینه‌ی کرامت بی‌انتها جواد جای کرم نوشته‌ام از ابتدا جواد آن شاهِ شاهزاده که در بارگاه او دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد! ایمان محض، خُلق نبی، هیبت علی تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد از کاظمین حاجت خود را گرفته است هرکس که گفته بین گوهرشاد یا جواد بعد از سلام، وقت تشرف به صحن‌ها ذکر لب تمام گرفتارها جواد وا شد گره همین که گره خورد در حرم، دست گدا به دامن لطف اباجواد دنبال التیام به جای دگر مرو تا هست مرهم دلِ دردآشنا جواد یک‌جا زده‌ست دست توسل، ائمه را هرکس که برده نام جوادالائمه‌ را وقتی که می‌رسید گدا در حوالی‌اش پُر می‌شد از کرامت او دست خالی‌اش شهری که میزبان جوادالائمه است هرگز نرفته فقر به سمت اهالی‌اش حاتم گدای او شده تا بلکه رو شود یک‌گوشه از مقام کرامات عالی‌اش باشند اگر تمام جهان میهمان او پایان ندارد این کَرَم لایزالی‌اش عالِم شده‌ست هرکه به این خانه آمده دنبال پاسخ جملات سؤالی‌اش دنیا برای دشمن او چون جهنّم است اما بهشت بوده برای موالی‌اش هرکس که ناامید به لبخند او رسید مرهم گذاشت بر غم آشفته‌حالی‌اش لبخند توست داروی هر درد یاجواد! جانم فدای ابن‌رضا و اباجواد تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر یا اَیُّهَاالجَواد! تَصَدَّق عَلَی الفَقیر حس کرده است ثروت عالم به دست اوست وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر از حدِّ اکثر همه سر بوده هر زمان از تو رسیده است به حدِّ اقل، فقیر این گوشه‌چشم توست که اکسیر اعظم است با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر با دست پُر به خانه‌ی خود رفته هر زمان با دست خالی آمده در این محل فقیر از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد شد روزگارِ تلخ به کامش عسل فقیر این بیت‌ها گدای جوادالائمه‌اند با این نیت ردیف شده در غزل فقیر در آستان مرحمت عشق مَحرم است هرکس که شد گدای تو، آقای عالَم است