کوثر علی‌اصغر امشب به‌ مستان می‌دهد ساغر علی‌اصغر غوغا به پا کرده آیینه‌ی کوچک‌تر حیدر علی‌اصغر ارباب می‌خندد بر سینه‌اش تا می‌گذارد سر علی‌اصغر در بین گهواره دل می‌برد با خنده از مادر علی‌اصغر هم از برادرها دل برده، هم از عمه‌ و خواهر علی‌اصغر از بس که زیباروست جمع‌ است کل حُسن یک‌جا در علی‌اصغر با سن‌و‌سال کم در جنگ برپا می‌کند محشر علی‌اصغر با اکبر و قاسم هم‌رتبه خواهد شد از‌ این‌ منظر علی‌اصغر * * "هل من معین" آمد طاقت ندارد در حرم دیگر علی‌اصغر با گریه می‌آید آورده با خود یک‌ سپر حنجر علی‌اصغر تیر سه‌پر خورده پس شد علی‌اصغر، علی‌اصغر، علی‌اصغر هم‌وار خواهد کرد راه ظهور یار را آخر علی‌اصغر...