برگ برگم اگر از حادثه ای زرد پر است خاطرم جمع که امنیتم از فرد پر است گرچه آبانم و تا فحش زمستان مانده قله هایم همه از بهمن ولگرد پر است من به رویای نوک قله چنان دلبستم که تنم از هوس هرچه کم آورد پر است اجتماع من و افسوس و نگاه و جاده اجتماعی ست که از زوزه ی برگرد پر است صفحه ی گرد زمان را همه شب چرخیدیم فایده چیست اگر عقربه از درد پر است من و دلواپسی و تو ، هِرَم حادثه ایم گر چه در مرکز این زاویه نامرد پر است # مجتبی_قلی‌پور