زلفِ موّاج و لبِ برّاق و چشمی لات داشت... هم نجیب و ناز بود و... هم که تحصیلات داشت! عشق فیزیک و خصوصاً بخش مغناطیس بود برق چشمش نسبتی با اُهم و وُلت و وات داشت... خارج از موضوع درسی، اهل «منطق» بود و «شعر»! از همین رو منطقی مایل به احساسات داشت... چشمهایش مملو از: «ای دوست! من میخواهمت...» اخمهایش هیبتی سرشار از «هیهات» داشت! مردم آزاری و شهرآشوبی و عاشق کشی ماه من از بخت بد خیلی از این عادات داشت! مثل حوّا مِهر خود را خوشه ای گندم نهاد... گرچه انبار خدا از هر دری غلّات داشت!