خاموش لب به هجو جهان باز کرده است این زخم ناگهان که دهان باز کرده است چشمم بساط چشم فروبستن از جهان در این جهان چشم چران باز کرده است اشکم برآمد از پس گفتن چه خوب هم طفلک اگر چه دیر زبان باز کرده است این چاک پیرهن که از آن شمع داشتیم خود لب به پاک بودنمان باز کرده است من خود به چشم خویش شنیدم هزار بار هر غنچه ای لبی به اذان باز کرده است