«صبح شنبه»
اشک را گوشهای از شال، بگیرد برود
در هوای تو دلم بال بگیرد برود
لحظهی ناب ظهورت، نرسید است و غروب
جمعه را چید ولی کال! بگیرد برود
صبح شنبه است، به دل باز بگویم ای کاش
قاصدت از دلم احوال بگیرد برود
می دود در پی تو ای گل بیمثل، بهار
خبر از تو سر هر سال بگیرد برود
دوستان دیده به راهند و زمستان اجل
گه جوان گاه کهنسال بگیرد برود
فالگیری که تمنای سحر داشت خودش
پیش آمد که فقط فال بگیرد برود!
گفت :شب میرود و صبح سپید آمدنی است
جلد این بام، خوش اقبال بگیرد برود
حضرت عشق کمی شرب طهورم بدهید
غمِ دل چهرهی خوشحال بگیرد برود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سادات_مبارز