متن کامل شعری که امروز بخشی از آن را در مراسم نماز شهدای بزرگوارمان خواندم:
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست که دشواری خود را دارد
عشق وارستگی از فتنهی دلبستگی است
شوق برخاستن از مهلکهی خستگی است
عشق! ما را برهان از خودمان دیر شده ست
سفر از گردنهی نَفْس، نفسگیر شده ست
باز هم قافلهای آمد از آن قافله ها
مردهایی همه دلداده- از آن یکدله ها-
وه چه مردان نجیبی، همه از خود رسته
همه از مشغلهی خویش به او پیوسته
با شهیدان، همه از روز ازل همکیش اند
همه فرماندهی میدان گذشت از خویش اند
سخت شد این سفر و یکدله پیمان بستند
از مِه نفْس گذشتند و به او پیوستند
همه بیتاب، که پروانهی شمعاند همه
سخن از شعلهی عشق آمده، جمعاند همه
گفتم ای عشق، در آن مه نرسیدند از راه
گفت لاحول و لا قوة الا بالله
پیکر سوختهشان را سحری خواهی دید
پیشمرگ اند که از راه بیاید خورشید
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست که دشواری خود را دارد
آن دو سید چه شنیدند شتابان رفتند
در دل کوه چه دیدند شتابان رفتند
مگر آن لحظه کسی روضه ی اکبر خوانده ؟!
که به هرگوشه، نشان از آن تن آنها مانده
به چه عطریست که در جنگل و مه پیچیده ست
آهویی می دود انگار رضا را دیده ست
قصه عشق بنا شد به شنیدن برسد
کاروان گم شده در مه، که به دیدن برسد
حاج قاسم پی آنهاست چراغی با اوست
برف میبارد و سنگینی داغی با اوست
برف می بارد و دنبال تن می گردد
مثل یعقوب پی پیرهنی می گردد
برف می بارد و سردش شده انگار جهان
دست گرم تو کجا مانده؟ خودت را برسان
↙️ادامه شعر در پست بعد
میلاد عرفان پور
@erfanpoor