ادامه شعر:
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست، که دشواری خود را دارد
ایستادی صف اول، صف خدمت، ای مرد
چه میاید به تو امروز، شهادت، ای مرد!
خادمی در حرم عشق که حرمت داری
هرچه داری همه از صدق و امانتداری
گرچه محبوبی و چشم همگان دنبالت
ننشستی که بیایند به استقبالت
چون اناری تو نه! خون جگرت بیشتر است
نخل افتادهای آری ثمرت بیشتر است
دیگر از طعنه و تهمت، خبری نیست عزیز
ملتی آمده تشییع تو، سید! برخیز
رفتهای باز تو را گرم دعاییم همه
خادم کوی رضا! از تو رضاییم همه
دل ما از لب تو تشنهی آموختن است
آخرین مرحلهی عشق، همین سوختن است
در صف اول اگر مرد بمانی هنر است
و خودت را به شهیدان برسانی هنر است
هنر است که دلبستهی خدمت باشی
در صف عشق، صف صدق و شهادت باشی
زخم ها را همه با جان بپذیری بروی
هنرآن است که نشنیده بگیری بروی
ولی ای مرد! جهانیست تو را مرثیهخوان
میر این قافله را داغ زیاد است، بمان
رهبرا ای که بر این درد، تسلا دادی
پدری کردی و طاقت به دل ما دادی
ما که از داغ تو-کتمان نکنیم- آگاهیم
از خدا صبر برای دل تو میخواهیم
چشم این رود چهلساله به دریاست هنوز
یک جهان نهر دعا، پشت سر ماست هنوز
رود، آن نیست که سنگی به رهش سد نشود
رود، آن است که در راه مردد نشود
عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد
فتح قلهست که دشواری خود را دارد
میلاد عرفان پور
@erfanpoor