تلخی خاطره را با لب فنجان گفتم
چای نوشیدم و اشعار پریشان گفتم
برخلاف تو که بر خانهء لب قفل زدی
قصهء عشق خودم را به تو آسان گفتم
هیچ کس از منِ کمحرف، صدایی نشنید
درِ گوش 'تو' سخنهای فراوان گفتم
بس که آغوش تو ای عشقِ قدیمی سرد است
به تو در شعرِ خودم "فصل زمستان" گفتم
ای زمستان من! ای داغِ دلِ یخزدهام!
درد خود را به تو با سینهء سوزان گفتم
دست اشک آمد و بر حلقهء چشمم زد باز
غصهها را به تو با چِکچک باران گفتم
#زینب_نجفی
#راجی