دوست دارم كز غم جانسوز عاشورا بميرم بنده آنگه باشم او را كز غم مولا بميرم مي‌كُشد شرمم كه بعد از او نفس آيد هنوزم جای دارد كز غم اين زندگانی‌ها بميرم كاش سيلی گردد اين اشك غمش كآيد زچشمم تا مگر ويران كند بنياد عمرم را بميرم می‌زنم خود لاف عشق اما شود ثابت زمانی چون رسم بر كوی جانان جان دهم آنجا بميرم كاش سر بر تربت كويش نهم در آخرين دم در جوار قتلگاه زاده زهرا بميرم كشته شد جان جهانی مرگ بر اين زندگانی زندگی آن است كز اين محنت عظما بميرم هر طرف گل‌چهره‌اي در خاك و خون افتاده بی جان يارب از داغ كدامين لاله حمرا بميرم از برای قاسم و اصغر نثار اين جان نمايم يا كه از داغ حسين و اكبر ليلا بميرم يا كنار نهر علقم، دست غم بر سر بكوبم وز غم ناكامی آن تشنه لب سقا بميرم آرزو دارم «حسانا» چون رسد عمرم بپايان در حريم قدس اين گلخانه دنيا بميرم استاد(حسان)