پاییز چشمهای مرا نم گرفته است
آقای من دوباره دلم غم گرفته است
همسایهایم و باز دلم تنگ مشهد است
درد فراق حال مرا هم گرفته است
شمس الشموس هستی و خورشیدپروری
مهر تو در سراسر عالم گرفته است
گاهی همین که عطر تو در صحن میوزد
چه دردها نبوده که مرهم گرفته است
از بس رئوف هستی و باب کرامتی
هرکس رسیده لطف دمادم گرفته است
حاتم که خود گدای سر سفرهی شماست
افسوس میخورد که چرا کم گرفته است
باور نمیکنم که تو باشی و روز حشر
گویند کار و بار جهنم گرفته است
آقا بخوان که راهی مشهد کنی مرا
همسایهات دوباره دلش غم گرفته است
#محمد_درّودی
@abadiyesher