شاید این بار تبر دست درختان افتاد
کار صیاد به آهوی گریزان افتاد
شاید امروز مرا چیدی و باخود بردی
گذر شاخهی خشکیده به گلدان افتاد
کوه در دامنه سرد خودش چادر زد
آتش کلبهی ما یاد زمستان افتاد
قهوهی فال مرا سربکش امشب، شاید
آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد
تو بهار منی و سهم من از خاطره ات
گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد
آن کبوتر که فرستادهای آمد، اما
خبر ِ نامه شنید و لب ایوان افتاد
#مهسا_تیموری
@abadiyesher