شعر ۲۶ ام از مجموعه‌ی غزل "زخم بی زبان" به هر دلیل که می‌شد بهانه آوردی بهانه از بدیِ این زمانه آوردی... تو نقشه داشتی از نقشه‌چیدنت خواندم که کوله بارِ سفر را به خانه آوردی... لباسِ تنگِ قفس را به شوق پوشیدم شبی برایم اگر آب و دانه آوردی... سرم به شانه‌ی تو احتیاج داشت ولی برای موی من از عمد شانه آوردی... تو را برابرِ هر باد هرزه پوشاندم که زیرِ سایه‌ی امنم جوانه آوردی... چه‌ساده از بغلم رد شدی گذشته‌ی من مرا شناختی اما به جا نیاوردی... مرا زمین زدی! اما خودت زمین خوردی! به چوب دستیِ خود موریانه آوردی... @abadiyesher