ناله از دوری آن کن که تو را می فهمد
عشق خود صرف همان کن که تو را میفهمد
درد دل، شعر قشنگ، این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را میفهمد
نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر
پای آن، عمر خزان کن که تو را میفهمد
دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد
به کسی پس نگران کن که تو را میفهمد
عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم
پای آن یار زیان کن که تو را میفهمد
اشک وصل است به خون دل و آن شاهرگت
بهر آن اشک روان کن که تو را میفهمد
گر غمت خلق بدانند شماتت بکنند
پیش آن سرت عیان کن که تو را میفهمد
بگذار هر که دلش با تو نباشد برود
به کسی هی تو بمان کن که تو را میفهمد
#شهرام_نصیری
@abadiyesher