بغض دارم در گلو شب تا سحر این روزها می‌کند در مرگ من آخر اثر این روزها بوی دود و آتش و خاکستر و مسمار در می‌کند حال مرا آشفته تر این روزها هر نشانی که شود یاد آور آن روز تلخ می‌نماید شیعه را خونین جگر این روزها تا صدای زنگ در گاهی به گوشم می‌رسد بغض می‌گیرد مرا در پشت در این روزها مادری تا می‌زند شانه به موی دخترش می‌شود چشمان هر بیننده‌تر این روزها  چادر خاکی مادر هم  گواهی روشن است تا شود آشفته احوال پدر این روزها ای بسا حق می‌دهم از شدت این غم کسی جان شود از پیکرش بیرون اگر این روزها ما کجا و گریه کردن در عزای فاطمه گر نبود از جانب بالا نظر این روزها @abadiyesher