همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه میسازد
مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه میسازد
مپرس از من چرا در پیلهی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هر جا مینشیند لانه میسازد
مگو شرط دوام دوستی دوریست٬ باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿