عاشق فصل خزانی؟من خزانت میشوم با همه بی رنگی ام، رنگین کمانت میشوم تکیه کن بر شانه ام هر قدر میخواهی ببار با همه بی جانی ام، آرام جانت میشوم در زمان جنگ بین عقل و دل پیشم بیا بی چماق و اسلحه من پاسبانت میشوم راه را گم کرده ای درگیر حس مبهمی میلت از هر سو بیفتد راهبانت میشوم پیش دریای وجودت من شبیه قطره ام اندکی فرصت دهی قد دهانت میشوم در گذشته مانده و با خاطراتت دلخوشی من شبیه آن زنِ ابرو کمانت میشوم هر چه میخواهی بکن اما ز من غافل نشو از غمت میمیرم و خاطر نشانت میشوم