صحرای غرق خون و به خون غوطه ور عطش
باران اشک و روضه جانسوزتر عطش
فریاد تشنه کامی و امیدِ نا امید
شطّ وعمود وفرقِ دوتای قمر عطش
شش ماهه ،آب،حرمله،خون گریه کن غزل
تیر رها سه شعبه ،پدر یا پسر !؟عطش
خورشید سرنگون وحرامی ، خدا کند
برخیزد از زمین شه خونین جگر عطش
با نیزه، سنگ ،تیروکمان هرچه می رسید
همواره میزدند به بغض از پدر عطش
اصلا چرا زمین وزمان واژگون نشد
خنجر، قفا،قساوت جنس بشر عطش
بر روی نیزه رفت ولی خم نشد سری
تا پای جان برابر بیدادگر عطش
#محمدجواد_منوچهری