تو همانی که دلم نام تورا میخواهد درد درهم شده مرهم بخدا میخواهد جز تو اصلا نتواند که بفهمد لَنگم پای بشکسته فقط چوب و عصا میخواهد دل فلج گشته و هربار زمین می افتم دست من را تو نگیری که جفا میخواهد چون جوانم دمِ بابا همه را میدانم دل اگر دم نزند،مرگ و عزا میخواهد مثل اکبر که سرش فاصله دارد با تن گفت دنیا غم و ننگ تو ابا میخواهد گریه ها کردم و حالا به غمش فهمیدم جمع کردنْ سر هم چند عبا میخواهد هم نوا با نفست یا نفسش تنگ شده این پدر با پسرش روح و بقا میخواهد من همان ننگ و عذاب سر دنیا هستم پس چرا باز مرا باز مرا میخواهد نکند چون که شبی قصد اطاعت کردم او مرا با همهٔ خبط و خطا میخواهد باورش سخت و عجیب است ولی این آقا هرکه خاکی شده را غرق طلا میخواهد نا امیدی در این خانه ندارد معنا که اگر فاصله باشد تو بیا میخواهد پادشاهیِ دو عالم شده با ثارالله من خوشم چون که فقط شاه گدا میخواهد خسته ام حضرت ارباب مرا هم دریاب نوکرت یک سفر کرب و بلا میخواهد