پنجه ی پایــیـــز بر روی بـــهــــار افتــــاده بود روی دسـت باغبـــان خــــون انــــار افتــاده بود کـــارزار عشق یک شــش ماهــه را سربـــاز کرد سن و سـال عــاشــقــی از اعتبـــار افتــاده بود ابتــلایی سخــــت بود و آسـمـان هم تــــار شد آه آن دم قرعه بر یک شیــرخـــوار افتـاده بود عرش می لرزید، از چشمِ فلک خـون می چکید روز سـرخی در مسیـــر روزگـــار افتـــاده بـــود تیـــر بر حلـــقِ زمان خورد و زمین مبهـوت شد گوییا چـــرخِ فلــــک از کــار و بــار افتـاده بود هاج وواج ازاین ستم،خورشید ماتش برده بود وقــفه ای در گـردش لیـل و نــــهـار افتـاده بود دم به دم از خشم دندان روی دنـدان می فشرد انتقــامی آتشیــــن در فــــکـــر نــار افتاده بود