من برایت شعرگفتم ،این جسارت را ببخش
گاه گاهی یادت افتم ،این اشـارت را ببخش
اینکه پایت را به شعرم باز کردم بی سبب
سرزنش کردم دلم را ،این شرارت را ببخش
از دلم هر آنچه غیر از تو در آن مأوا گرفت
خالـی و پاکیزه کردم این طهارت را ببخش
در میانِ شـــعله های غم دلــم آتــش گرفت
بی نصیب ازآن نبودی این حرارت را ببخش
گفته بودی خاک کن با اینکه چیزی هم نبود
دفنِ یک دلبستگی با این مهارت را ببخش
تو فقط یک لحظه از دنیایِ سردم رد شـدی
این اسارت این اسارت این اسارت راببخش