اشکم، ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم، ولی به سایه گُل آرمیده ام
با یاد رنگ و بوی تو ای نوبهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام
چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام
از جام عافیت می نابی نخورده ام
از شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام
من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام
ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ام
گر میگریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مَردم ندیده ام
رهي معيري