بیداد از ان چشم و لب و صورت ماهت فریاد از ان برق جگر سوز نگاهت در روی زمین گشتم و پیدا ننمودم حتی به شب چهارده چون تو، به وجاهت من تا ته دنیا بنشینم که بیایی تا روز ابد منتظرو چشم براهت دریاست بدان مقصد من در سفر عشق امید بگویی که خدا پشت و پناهت پیراهن و چاک از عقب و شوکت مصری یوسف به قدش دوخته، افتاده به چاهت این نیست سزای من عاشق که بگویی باشد تو من در دل و انهم، به کراهت من میروم از پیش تو و دل بتو مشغول تو میروی و. گریه...، خدا پشت و پناهت