📜 اول صفر 📜
🔘
#بخش_دوم
•••
•••شمر اسب تاخت و خود را به زینب رساند•••
_ گفت:
"عبور از مسیری خلوت، ظلم در حق خلیفه و این جماعت بود."
•••و سپس دور شد•••
🔰مردمان دست زنان و پای کوبان و هلهله کنان، بازماندگان را تا کاخ یزید همراه بودند•••
•••هنگام ورود به کاخ یزید•••
🔰سید الساجدین دست در زنجیر داشت، پیرمردی دوان دوان خود را به او رساند•••
- گفت:
"حمد و سپاس می گویم خدایی که مردان شما را هلاک کرد و شهرها به آسایش در آمدند، و خلیفه بر شما مسلط شد."
* سیدالساجدین گفت:
"پیرمرد! قرآن خوانده ای؟"
- گفت:
"خوانده ام."
* گفت این آیه را خوانده ای:
💠"قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى."💠
🔰"بگو؛ به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی در باره خویشاوندان."🔰
- گفت:
"خوانده ام."
* گفت:
"خویشان پیامبر ما هستیم."
* این آیه را خوانده ای؟:
💠"وَ آتِ ذَا الْقُرْبى."💠
🔰"و حق خویشاوند را به او بده."🔰
- گفت:
"خوانده ام."
*گفت:
"ذالقربی و خویشان رسول خدا ما هستیم."
✔️ ادامه دارد • • •
● ۱۹ روز تا
#اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
✔️
@abalfazleeaam