📜 اول صفر 📜 🔘 ••• •••شمر اسب تاخت و خود را به زینب رساند••• _ گفت: "عبور از مسیری خلوت، ظلم در حق خلیفه و این جماعت بود." •••و سپس دور شد••• 🔰مردمان دست زنان و پای کوبان و هلهله کنان، بازماندگان را تا کاخ یزید همراه بودند••• •••هنگام ورود به کاخ یزید••• 🔰سید الساجدین دست در زنجیر داشت، پیرمردی دوان دوان خود را به او رساند••• - گفت: "حمد و سپاس می گویم خدایی که مردان شما را هلاک کرد و شهرها به آسایش در آمدند، و خلیفه بر شما مسلط شد." * سیدالساجدین گفت: "پیرمرد! قرآن خوانده ای؟" - گفت: "خوانده ام." * گفت این آیه را خوانده ای: 💠"قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى."💠 🔰"بگو؛ به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی در باره خویشاوندان."🔰 - گفت: "خوانده ام." * گفت: "خویشان پیامبر ما هستیم." * این آیه را خوانده ای؟: 💠"وَ آتِ ذَا الْقُرْبى."💠 🔰"و حق خویشاوند را به او بده."🔰 - گفت: "خوانده ام." *گفت: "ذالقربی و خویشان رسول خدا ما هستیم." ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۹ روز تا ✔️ @abalfazleeaam