🍃آقای همۀ خوبیها
چرا من تو را فراموش میکنم؟
تو چه چیزی کم داری از همۀ چیزهایی که
هیچ گاه از خاطرم محو نمیشوند؟
آنها چه گُلی بر سرم زدهاند که تو نزدهای؟
کجا به فریادم نرسیدی که آنها رسیدند؟
و کجا تنها رهایم کردی
که آنها مرا از غربت رهاندند؟
کدام خیر است
که در مقابل نگاهم قدم بزند
امّا داشتنش را مدیون تو نباشم؟
زیر کدام سایه نشستم
که سایۀ تو نبود؟
نسیم روحبخش کدام صبح
بدون اجازۀ تو نوازشم کرد؟
آیا تا به امروز آفتاب یک روز
بدون نگاه به چشمان تو بر من تابیده؟
اگر اشارۀ ابروی تو نبود
آسمان برای لحظهای هم
سقف روی سرم میماند؟
یا خراب میشد روی سرم؟
بارانی که نویدبخش روزیِ آسمانی است
بدون رضایت تو
حتّی برای یک بار بر سر زمین من باریده؟
ستارهها اگر عاشق تو نبودند
دلشان به شبهای تاریک خوش میشد
که این گونه آسمان را برایم زینت کنند؟
ماه اگر عاشق تو نبود
به کدام دلخوشی در قلب شب جا میگرفت؟
و اگر ماه و ستارهها نبودند
مگر میشد شب را تا به صبح دوام آورد و از ترس نمرد؟
مگر آب با کیمیای عشق تو نیست
که این چنین گوارا شده برای ما؟
اگر آب عاشق تو نبود
کدام تشنه سیراب میشد با نوشیدنش؟
بدون فرمان تو کدام کوه سر جایش میایستاد
و پناه اهل زمین میشد؟
و بدون ضمانت تو
کدام دریا نمیخروشید و اهل زمین را در خود فرو نمیبرد؟
مگر میوهها به دل تو نگاه نکردند و نرم شدند؟
و اگر نگاه میوهها به دل تو نبود
مگر به جای میوه، قلوهسنگها ثمر درختان نمیشدند؟
میشد تو دلت برای ما نسوزد
و نانها در تنور پخته شوند
و این چنین زیر دندانهای ما جویده شوند و قوّت جانمان؟
من کدام لحظه از زندگی را مدیون تو نیستم؟
پس چرا تو را فراموش میکنم؟
کاش لحظهای از یادم نمیرفتی!
با این همه دِینی که به گردنم داری
ممنونم که نمیگذاری فراموشیات را فراموش کنم.
شبت بخیر آقای همۀ خوبیها!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi