🍃من دوست دارم زنده بمانم امشب قلبم داشت می‌ایستاد از غصۀ غربت دین تو. دوباره زخم کهنه‌ای که مقدّس‌مآب‌ها روی قلبم کاشته بودند، سر باز کرد. مثل آتشفشان شده این زخم وجودم را به آتش کشیده. مگر می‌شود جلوی این گداخته‌ها را گرفت؟ همین طور دارند مثل فواره می‌ریزند روی سر و صورتم. آقا! شب است. دستم به جایی بند نیست. من دوست دارم زنده بمانم. زیاد کار دارم. مضطرّم. نمی‌دانم با این آتشفشان به جوش آمده چه باید کرد. دستم به دامنت. به فریادم برس. کاری برای فریادرسی نمی‌خواهم جز یک شب بخیر. شب بخیر تو را که بشنوم هزار آتشفشان هم که در قلبم روشن شده باشد به چشمه‌های آب گوارا بدل می‌شود. شبت بخیر خنکای زندگی! https://eitaa.com/abbasivaladi