باید همیشه خودمان را مرور کنیم.
مرور خویش گاهی نشاطم میدهد و گاهی غمگینم میکند.
در مرور امشبم رسیدم به دلخوشیها
دلخوشیهای گذشته تا امروزم را ردیف کردم و یکی یکی تماشایشان کردم.
هر چه قدر از گذشته به امروز نزدیکتر میشدم
خوشحالیام بیشتر و بیشتر میشد.
چه خوب!
دلبستگیهایم هر چه به امروز نزدیکتر میشدند
رنگشان کمتر از گذشته دنیایی میشد.
خوب است دیگر نه؟ باید خوشحال باشم. تو هم خوشحالی؟!
مثلاً قبلا ها چه قدر شهوتِ خوردن داشتم
و چه قدر دلم خوش بود به این غذا و آن غذا.
میبینی الآن چه قدر فرق کردهام!
غذایی که در گذشته آب از دهانم جاری میکرد
حالا حس چندانی برایم تولید نمیکند.
خوب است دیگر، نه؟ باید خوشحال باشم. تو هم خوشحالی؟!
مثلاً قبلاًها لباسم که نو میشد، انگار دلم نو میشد
و چه قدر دلم خوش بود به شکل و شمایل و قیمت لباسهایم
میبینی الان چه قدر فرق کردهام!
لباسی که دیروز برق از نگاهم میربود
حالا نیم نگاهی از من را هم به سوی خود نمیکشاند.
خوب است دیگر، نه؟باید خوشحال باشم. تو هم خوشحالی؟
ولی خوشحالی من چندان به درازا نمیکشد
آخر یادم میآید که در گذشته دلم به تو بسته نبود و حالا هم دلبستۀ تو نیستم.
آدم از هر چه دنیاست دل بکَند، وقتی به تو دل نبسته باشد
میشود مصداق بارز خسر الدنیا و الآخرة: یعنی من.
حالا که دلبستۀ تو نشدم
کاش دلت میسوخت برایم و با من دوست میشدی
تا شاید رشتۀ دلم به عشق تو گره بخورد.
من از خسران دنیایی و عقبایی میترسم.
شبت بخیر دنیا و آخرت!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi