🍃قرار دلم مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود به گِردابی چو می‌افتادم از غم به تدبیرش امیدِ ساحلی بود روزگاری را یادم می‌آید که رشتۀ دلم را بسته بودم به دلت. لحظه‌ای فراموشم نمی‌شدی. مایۀ آرامشم تو بودی و حرف زدن با تو بود. روزگار، سرِ ناسازگای که می‌گذاشت، با تو نجوا می‌کردم و دلم در دم آرام می‌گرفت. مشکل را برای حل شدنش برای تو بازگو نمی‌کردم، مشکل بهانه‌ای بود برای حرف زدن با تو. دلم که می‌گرفت، گرفتار گرداب غصه‌ها که می‌شدم، آب در دلم تکان نمی‌خورد، چون تو را داشتم و تو هر جا که بودم، ساحل نجاتم بودی. روزگاری است که دیگر آن دل را ندارم و فراموشی تو،‌ بلای فراگیر زندگی‌ام شده. دلم هوای آن روزها را کرده است. کاش باز هم رشتۀ دلم به دلت بسته شود. دلی که بستۀ دل تو نیست، هیچ گاه قرار نمی‌گیرد. شبت بخیر قرار دلم! @abbasivaladi