آتش زده است صورت گل را عذارها
افتاده خون به ساحت سرخ انارها
آماج تیر غمزه و غم توأمان شده
دل برده است معرکه از بیشمارها
سردار سر ندارد و افتاده روی خاک
پاشیده خون به پیکرهی استوارها
بر روی نیزه از وسط دشت میبرند
سردارهای قافله را نیزهدارها
باغ از کمر شکسته به شلاق میکشند
گلهای تشنه را همه از بین خارها
خورشید رفته از شب و ماه اسارت است
قرص قمر در عقرب شوممدارها
تنها عمود خیمه ولی ایستاده است
با اقتدار زیر تمام فشارها
یک زن که بوی عطر شب چادرش شده است
آرام بیقرار دل بیقرارها
هر جا گشوده بند زبان را بریده است
نیش زبان چرکی و مسموم مارها
هر جا که خطبه خوانده به آتش کشانده است
کاخ سیاه سلطنت نابکارها
یک زن رسول لشگر هفتاد و دو تن و...
یک زن امیر قافلهی سربدارها
زینب شروع کرب و بلایی دوباره است
زینب ادامه ی همه ی اقتدارها
#الهه_بیات_مختاری
@aboajor