أبوحیدر (حدیث و فرهنگ اسلامی)
❎حالِ سادات و خویشانِ امام در دورانِ هارونِ ملعونِ میشوم💔 ابن بابویه به سند معتبر از عبد اللَّه بزّ
هرگاه من شصت نفر از فرزندان رسول خدا را به ستم کشته باشم روزه و نماز مرا چه فایده بخشد پس خادم شمشیر را به دست من داد و مرا به خانه ای آورد که در آن خانه را قفل کرده بودند، قفل را گشود و مرا به خانه در آورد، چون داخل شدم چاهی دیدم که در صحن خانه کنده اند، و سه حجره در اطراف آن صحن بود که هر یک از آنها مقفل بودند، پس یکی از آنها را گشود، در آن خانه بیست نفر دیدم از پیران و جوانان و کودکان که گیسوها و کاکلها داشتند، همه در بند و زنجیر بودند و همه از فرزندان امیر المؤمنین و فاطمه علیهما السّلام بودند، پس آن خادم گفت که: خلیفه تو را امر کرده است که ایشان را گردن زنی، پس یک یک را بیرون می‌آورد، من در کنار آن چاه ایشان را گردن می‌زدم تا آنکه همه را گردن زدم، پس سرها و بدنهای ایشان را در آن چاه انداخت، و در حجره دیگر را گشود، در آن حجره نیز بیست نفر از فرزندان علی و فاطمه مقیّد بودند، گفت: خلیفه تو را امر کرده است که ایشان را نیز گردن زنی، و یک یک را من گردن می‌زدم، او سر و بدن آن سادات مظلوم را در آن چاه می‌انداخت، تا آنکه همه را به قتل رسانیدم. پس در حجره سوّم را گشود، در آن حجره نیز بیست نفر از سادات علوی و فاطمی مقیّد و محبوس بودند، و کاکلها و گیسوها که علامت سیادت است داشتند، و گفت که: خلیفه تو را امر کرده است که ایشان را نیز به قتل آوری، یک یک ایشان را بیرون می‌آورد و من گردن می‌زدم، تا آنکه نوزده نفر ایشان را به قتل رسانیدم، چون بیستم را آورد مرد پیری بود گفت: دستت بریده باد ای میشوم ملعون، چه عذر خواهی گفت نزد جدّ ما رسول خدا در وقتی که از تو سؤال کند که: به چه سبب شصت نفر از فرزندان معصوم مرا به جور و ستم کشتی؟ چون این سخن را شنیدم، بر خود لرزیدم و مرتعش گردیدم، پس خادم نزد من آمد و بانگ بر من زد، من نیز او را به قتل آوردم و ایشان را در چاه انداختم، هرگاه من شصت نفر از فرزندان رسول خدا را به ستم کشته باشم روزه و نماز مرا چه فایده بخشد، یقین می‌دارم که همیشه در جهنّم خواهم بود . 📚جلاء العیون