رواز کردن، آزاد و رها شدن، شدت شوق و اشتیاق و عشق و علاقه است. از سویی دیگر،" کبوتر چاهی زخمی" را می توان " دل خونین و زخمی امام" هم دانست : "دل زخمی و شکسته ی درون سینه او، بی تابانه، مشتاق دیدار عاشقان واقعی خود است"! گویی شاعر یک تشبیه پنهانی ، میان "چاه" و "سینه" هم ایجاد کرده است: "کبوتر" درون "چاه" مثل "دلی" که درون "سینه" پنهان و زندانی شده است. نکته ی قابل ذکر دیگر این است که شاعر "کبوتر چاهی زخمیِ" غایب را که عاشق پرواز و رهایی و روز و نور و آسمان است، در برابر "جغد" ی قرار می دهد که وجودش شوم است و نامبارک و سیاهی و ویرانی و کاری جز خرابه نشینی و انکار ندارد! ادامه دارد.... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت دهم رونق باغ... دقت شاعر در استفاده از واژه ی"ناگهان" تحسین بر انگیز است؛ قرار دادن این واژه در ابتدای مصراع، نه در جای دیگر مصراع ، اهمیت این واژه را در القای مفهوم شعر، بیشتر نشان می دهد. "ناگهان" اشاره دارد به اتفاقی که جز خدا کسی نمی داند؛ حتی خود حضرت و نیز فرشتگان مقرب الهی! در احادیث آمده است که جز حضرت پروردگار هیچ کس از زمان ظهور حضرت مهدی(عجل) خبر نداشته و ندارد! "ناگهان"، در شب جمعه ای خداوند جبرئیل را فرا می خواند و فرمان قیام جهانی حضرت حجت (ع) را به واسطه این فرشته ی امین، به امام زمان ابلاغ می کند. و این اتفاقِ ناگهانیِ ظهور در زمانی غیرمنتظره رخ می دهد؛ زمانی که "ظلم و ستم و تیرگی" فرا گیر می شود و مردم جهان کاملا مستاصل و درمانده و ناامید می شوند و فریاد رسی ندارند. "ناگهان" فریادِ عدالت خواهی و قیام بر می خیزد و انفجارِ نورِ ظهور رخ می دهد و جهانیان همه از آن آگاه و دلها همه آماده می شوند . "قفل بزرگ تیرگی" تشبیهی است که شاعر با آوردن واژه ی " بزرگ" در میان تشبیه به فرا گیری و گستردگیِ تیرگیِ ستم اشاره دارد. قفل بزرگی که هیچ کس قادر به گشودن آن نیست مگر حضرت حجت که به سرعت پرده های تیرگی را می درد و دیده ی جهانیان را به "مدینه ی فاضله" ای که خود در نظر دارد و کلید آن در دست مبارکش است، باز می کند. مدینه ی فاضله ای که در آن "دلهای آیینه" سای عاشقان با نور محمدی صیقلی و نورانی می شود. " آیینه" نماد پاکی و خلوص و صداقت و عدالت و حقیقت است. "کلیدی" که حضرت در دست دارد، کلید" روشنایی و نور و نجات و هدایت و حیات" برای همه ی بشریت است و با ظهور و وجود او پرچم عدالت در جهان برافراشته می شود و همه غمها از میان می رود که: "رونق باغ می رسد، چشم و چراغ می رسد غم به کناره می رود، مه به کنار می رسد" ! پایان (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112