eitaa logo
کانال ادبیات جامع دهم، یازدهم و دوازدهم
8.7هزار دنبال‌کننده
186 عکس
439 ویدیو
2.9هزار فایل
تحلیل کتب فارسی ،‌نگارش ،‌علوم و فنون ۱_۲_۳ ,پاسخ به خودارزیابی ها,نمونه سوالات مستمر و ترم https://eitaa.com/adabiyatjame1112 مدیر کانال : فرحناز حسینی @Fhossieni ادمین : @Zahraghadirian (فقط جهت ارسال مطلب برای کانال)
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام او قسمت اول تماشای " کویر" در این درس، ما با "دو بخش" متفاوتی روبرو هستیم که با "یک جریان احساسی و عاطفی" گزارش می شود! با این تفاوت که این جریانِ تخیل و عاطفه، در بخش اول ضعیف تر است و در بخش دوم قوی تر! نویسنده در این درس، گویی دوست دارد، هر چیز و هر موضوعی را، ولو این که کم اهمیت هم باشد، از دید احساسی و تخیلی به تماشا بگذارد! در بخش اول درس، جریان تخیل، کم رنگتر جلوه می کند، تا نویسنده بتواند، به جریانِ وقایع و اتفاقات بیشتر و بهتر بپردازد و ما را سریعتر به مقصد و مقصودش برساند! لذا در این بخش، "نماد" به آن مفهومی که ما در نظر داریم، دیده نمی شود. نکته مهمی که در این قسمت، نویسنده بر آن تاکید و تکیه دارد، توجه به اصل و نسب و ریشه و اصالت خانوادگی است. این موضوع، آن قدر برایش اهمیت دارد که می کوشد، گفته هایش را با دلیل و مدرک بیان کند. توجه زیاد دکتر شریعتی به موضوع مورد نظر، در بخش اول، او را بر آن داشت که کمی از خط و مشی احساسی و خیالی اش فاصله بگیرد؛ لذا این بخش نسبت به بخش دوم از جذابیت کمتری برخوردار است و چندان دلنشین به نظر نمی رسد! اما در بخش دوم، جریان تخیل، چنان قوی است که گاهی مقصود و موضوعِ موردِ نظرِ نویسنده، در میان کلمات رنگارنگ و توصیفات پی در پی گم می شود! او در این بخش سعی می کند، برای بیان مقصود خود، زیباترین و بهترین کلمات و تعبیرات را برگزیند تا مخاطبِ اثرش، به دیده ی لذت به موضوع نگاه کند و در کنار تامل و تفکرات خود، به زیبایی اثرش هم نظری داشته باشد! از نگاه نویسنده، در این بخش، پیام، باید با کلام زیبا پیوند بخورد، تا جالب تر و جاذب تر شود؛ بنابر این او سخنش را به زیباترین شکل بیان می کند تا خواننده، هم از کلام و هم از پیام او، لذت کافی و لازم را ببرد! دکتر شریعتی در این درس به کلامش، هم رنگ مذهب و هم رنگ عرفان می بخشد؛ لذا در کنارِ اشاراتِ نسبتا طولانی و لطیف مذهبی، تلمیحاتی ظریف و زیرکانه به شعر حافظ نیز دارد و به نوشته اش رنگ و بوی سخن حافظ می دهد که : " نگاه های اسیرم را همچون پروانه های شوق در این مزرعه ی آن دوست شاعرم رها می کنم". که تلمیح به بیت زیر از حافظ دارد: "مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو" البته در بخشهای دیگر نوشته هم دکتر شریعتی، اشارات لطیفی به اشعار لسان الغیب دارد که متاسفانه حذف شده است!! ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت دوم تماشای کویر مقصود نویسنده در این بخش این است که ما، سال به سال از اصالت های مذهبی و معنوی خود فاصله می گیریم! به عبارت دیگر دکتر شریعتی از اینکه انسان امروزی "خویشتن خویش" را فراموش کرده است و به مادیات و امور و افکار و دید مادی و غیر معنوی پناه برده است، متاسف و متاثر می شود! او اعتقاد دارد، انسان امروزی تا به اصل خویش بر نگردد، نمی تواند درک درستی از زیبایی ها و لذتهای واقعی داشته باشد! او از تغییر شخصیت و فکر و عقیده انسان امروزی که خودِ او نماینده آن است، نگران است! انسانی که با روی آوردن به آموخته های علمی و مادی، نگاهش را از زیبایی های معنوی و مذهبی برگردانده است! تمام حرف نویسنده، در این درس، در این کلام خلاصه می شود که دو دید و دو نگاه در برابر هم صف کشیده اند: "دید مادی و دید معنوی"! دید مادی، با "علم و عقل" پشتیبانی می شود؛ علمی و عقلی که انسان را از درک و رسیدن به "زیبایی ها و لذتها و نشئه های سرشار از شعر و خیال و چهرهای ملکوتی و ماورایی محروم می کند"! علمی که نگاه ها و دیدار ها را از آسمان به زمین می کشد و به "حلقه های چاه و چغندر کاری" محدود می کند! "علم عدد بین مصلحت اندیشی" که "صفای اهورایی زیبایی ها" را آلوده می کند! "عقل بی درد و بی دلی" که با "سموم سرد" خود، "باغ پرشگفتی و راز" آسمان را با همه "گلهای رنگین و معطر شعر و خیال و الهام و احساس پژمرده" و نابود می کند! علمی و عقلی که مردم "آسفالت نشین زندان شهر" به درد آن مبتلا شده اند! دکتر شریعتی برای آنکه این مفاهیم اساسی و مهم را به وضوح و بهتر و دقیق تر نشان دهد، از شیوه "مقایسه و برجسته نمایی" استفاده می کند؛ تا بتواند تضاد ها و تناقض هایی را که در نظر دارد، به بهترین شکلِ ممکن بیان کند. از نظر دکتر، در مقابل آن نگاه کوتاه و ناپسندِ مادی و نگرشِ تنگِ علمی، دید آسمانی و رنگارنگ مذهبی و عرفانی قرار می گیرد! در این دید وسیع و بیکران، خیال و احساس، جای عقل جزئی نگر را می گیرد! از این نگاه، عقل از درک حقایق هستی و معنویت و زیبایی و شکوه و شگفتی عاجز است
! ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت سوم تماشای کویر نویسنده، در این بخش از نوشته خود، از ما می خواهد " کلمات را کنار بزنیم" تا "روح پاک" کسانی را که همه چیز را با دید مذهبی و آسمانی و معنوی و الهی می نگرند، به "تماشا" بنشینیم! در این دید، "کهکشان زشت" و نازیبا، "شاهراه علی" و راه مکه" و "جاده ی روشن و خیال انگیز" دیده می شود! در این دید و نگاه است که "آسمان، نخلستانی خاموش و پر مهتابی و دریای سبز معلق و باغ پر از گلهای رنگین و معطر" جلوه می کند! از این نگاه است که "آسمان تفرجگاه و تنها گردشگاه آزاد و آباد مردم کویری" می شود! در این نگرش پاک، "ستارگان زیبا، مرغان الماس پر می شوند و تک تک از غیب سر می زنند"! نویسنده برای اینکه این دو دیدِ متضاد و متناقض را مصداق و عینیت ببخشد، "مردم مذهبی و معنوی کویر"را در برابر"مردم مادی و عقل گرای شهرنشین" قرار می دهد و با استفاده از نمادهایی که بکار می برد، صفات و ویژگی هر یک را، یکی یکی، با استفاده از شیوه ی "مقایسه" بر می شمرد! این نویسنده خوش ذوق و عاطفی، در این درس، درختان "گز و تاق" را در مفهوم نمادینِ مردم "بی باک، صبور، قهرمان، مغرور، تنها، غریب و.....بکار می برد. " رب النوع بی هراس...و سفیران عالم دیگر"، هم دو تعبیر زیبا و مناسبی است که نویسنده در توصیف درختان کویری استفاده می کند. از نگاه دکتر شریعتی، "دبیران" نماینده و نمادِ مردم شهریند که به کمک "عقل بی احساس و علم عدد بین"، "قلبهای پاک کودکانه" را پژمرده می کنند و احساس پاک و معنویت و زیبایی و لذت را از دل آنها می زدایند و مادی نگری و مصلحت اندیشی را جایگزین آنها می کنند! این نویسنده ی پر احساس و "عارف مسلک"، در تقابلِ میان احساس و معنویت، از یک سو، و عقل و مادیت، در سوی دیگر، طرفِ احساس و تخیل می ایستد و به دیده ی احترام و تحسین به آنها می نگرد و از این که به مرور زمان از آنها دور شده است، احساس و ابراز شرم می کند. این نویسنده حساس، در ترازوی ذهن خود سعی می کند،" کویر" و "آسمان" را که از کلمات کلیدی و پرکار درسند، بیشتر،در کفّه ی سنگین دید معنوی و عرفانی خویش قرار دهد و آنها را به زیبایی بسنجد و توصیف کند! لذا وقتی آنها را از نگاه عرفانی و مذهبی اش می نگرد، بیشترین و زیباترین توصیفات را برای آنها در نظر می آورد! او در توصیف نمادین و تخیلی خود از "کویر" و " آسمان"، از جریانِ قویِ تخیلِ خویش کمک می گیرد و مثل یک شاعر عمل می کند و از تشبیهات و استعارات و واژه ها و تعابیر زیبای شاعرانه، استفاده می کند! ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت چهارم تماشای کویر نکته خاص دیگری که قابل ذکر است، نفوذ اندیشه های حافظ گونه در نوشته های دکتر شریعتی است! و این نوع اندیشه، در تعبیر و تفسیر آیات قرآن و یا در تقابل دید مادی و دید معنوی، به وضوح احساس می شود. گویی او می خواهد، به پیروی از شاعران و عارفانی چون حافظ و مولوی و سعدی، همان دید سنتی و دیرینه ی " تقابل عقل و عشق" را، البته به زبان خاص خود، در نوشته اش در معرض تماشا قرار دهد. دکتر شریعتی گویی می خواهد به پیروی از شعرا و عرفا، "عقل بی درد و بی دل" و " علم عدد بین مصلحت اندیش " را سرزنش کند که چرا او را از درک زیبایی ها و شگفتی ها باز می دارند و در تنگنای دیدِ کوتاه و زمینی و مادی گرفتار می سازند! با کمی دقت متوجه می شویم، دکتر شریتی هم به زبان خاص خود، در این درس، از "حجاب" سخن می گوید؛ حجابهای مادی و غیر معنوی که مانع سیر نویسنده ی عارف مسلک در آسمان زیبا و رویایی و عالم ماوراء می شود! این نوع دید و نگاه معنوی و عرفانی، در جای جای نوشته ی نویسنده دیده می شود، که بنده به ذکر بخش حذف شده ی زیر بسنده می کنم: "لطافت زیبای گل، در زیر انگشتهای تشریح می پژمرد! آه که عقل اینها را نمی فهمد"! نویسنده، در این عبارت، "گل" را که نماد و نماینده ی عشق و " شعر و خیال و الهام و احساس" است، در برابر "عقلِ" جزئی نگری قرار می دهد که از درک و دریافت هستی و معنویت و زیبایی های گل عاجز است و آن را پژمرده می کند ! مطلب مهمِ قابلِ ذکرِ دیگر درباره این درس، عُلقه و دلبستگی خاصی است که دکتر شریعتی به اجدادش دارد؛ اجدادی که "همه عالمان دین" و فقه و فلسفه بوده اند! شاید یک علت گرایش او به پژوهشهای دینی و حتی تاریخی و اسلامی همین مسئله بوده است که اتفاقا به خلق آثار زیاد دینی و انقلابی هم انجامیده است. او که در نزد پدر مفسر قرآنش هم تلمّذ نموده است،
خود نیز در این نوشته، در نقش یک مفسر عارف مذهبی جلوه می کند و به شیوه ی خاص خود و با لحنی احساسی و عاطفی و با زبان نرم و لطیف و ادبی به تفسیر کوتاه و لطیف و عارفانه ی آیات می پردازد و به تلمیحات دینی و مذهبی می پردازد: "... آواز پر جبرئیل همواره در زیر غرفه ی بلند آسمانش به گوش می رسد و حتی درختش، خارش....آیات وحی را بر لب دارد و زبان گویای خدا می شود.... که تلمیح و تفسیری است از آیات شریفه ی زیر: " و اِن مِن شیءِِ الّا یسبّحُ بحمده" و " یسبّح لِلّه ما فی السّموات و ما فی الارضِ الملِک القدّوس العزیز الحکیم" و "سبّح ِللّه ما...و هو العزیز الحکیم" در کنار این مطالب باید گفت که نویسنده در کنار دید مذهبی اش ، یک نظری هم به دیدگاه فلسفه دارد که نشان از رابطه دیرینه و نگاه مثبتی است که دکتر شریعتی با فلسفه دارد: " در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آن است که ماوراءالطبیعه را_ که فلسفه همواره از آن سخن می گوید و مذهب بدان می خواند_در کویر به چشم می توان دید و می توان احساس کرد..."! ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت پنجم تماشای کویر از این نکته هم نباید بگذریم که دکتر شریعتی در این اثر خود، مثل سایر آثار ارزشمندش، ضمن ابراز ارادت خاص و خالصانه اش به پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت (ع)، از مصیبتها و رنجهای آنها هم سخن به میان می آورد؛ درد ها و غمهایی که خود به عنوان یک "شیعه ی گمنام" با تمام وجود آنها را حس می کند! تماشای "مزرع سبز" آسمان و دیدن "کویر بی فریاد"، برای این نویسنده زودرنج و حسّاس، یادآور رنجها و "ناله های گریه آلود آن امام راستین بزرگی" می شود که از دست مردم بی وفا و عهد شکنِ "مدینه ی پلیدِ" کوفه، دلش خونین و نالان است: "نگاه های اسیرم را ...در این مزرع سبز...رها می کنم، ناله های گریه آلود آن روح دردمند و تنها را می شنوم.....سر در حلقوم چاه می برد و می گریست..." در همین جا، ذکر این نکته را ضروری می دانم که دکتر شریعتی این اثرش را به تاثیر از کتاب "محمد پیامبری که از نو شناخت" نوشته است. " کنستان ویرژیل گیورگیو" نویسنده این اثر است که دکتر شریعتی، ابتدا جمله ی معروف" در کویر، خدا حضور دارد" را از او تضمین می کند و بعد به معرفی مختصری از او می پردازد: " این شهادت را یک نویسنده ی رومانی داده است که برای شناختن محمّد(ص) و دیدن...به صحرای عربستان آمده است...." نکته پایانی این که کاش مولفان محترم، نوشته ی دکتر شریعتی را مثل گوشت قربانی تکه تکه نمی کردند و کلام نویسنده را کامل در کتاب می آوردند! یقینا، خودِ این بزرگواران می دانند که بخشِ مربوط به درختان کویریِ" گز و تاق"، بدون عبارت زیبا و مهمِ "درخت خیال"، ناقص و ابتر به نظر می رسد و مفهوم و مقصود نویسنده، بدون این بخش، ناتمام باقی مانده است! و حتی بخش کوتاهِ مربوط به "بیدِ سایه و زندگی بخش"، که نویسنده آن را نماد مردم "عزیز"و نازپرورده و "بیمناک و لرزان" و عقل گرای شهری می داند و در برابر درختان کویری که نماد مردم سرسخت و مقاوم و گستاخ کویری قرار می دهد، نباید حذف می شد. یا بخش لطیف و ظریف و اساسی و تاثیرگذارِ قرآنیِ "تیرهای نورانی،...تیر فرشتگان نگهبان ملکوت خداوند...."، بی دلیل کنار نهاده شد! البته دلیل و بهانه عزیزانِ مولف این است که ما می خواستیم، درس، با سرفصلِ "ادبیات سفر و زندگی" تطبیق داشته باشد! عقیده ی حقیر این است که بدون بخش اول که یک زندگی نامه ی مختصر و ناقص به نظر می رسد، این مقصود حاصل می‌شود. ما می توانیم بخش دومِ درس را هم یک "سفرنامه" فرض کنیم، که هم یک سفر واقعی نویسنده از شهر به روستای کویر در آن دیده می شود و هم یک سفرنامه تخیلی به آسمان و شبهای کویری است! ضمن آنکه این بخش از نوشته، یک "حسب حال" هم به شمار می آید که به نوعی نویسنده، مخاطبان را به تماشای شرح احوال خویش نشانده است! پایان و حمد خدای سبحان (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112
به نام خدا قسمت اول رونق باغ می رسد نظری بر شعرِ "صبحِ بی تو" این شعر از انسجام و اتحاد کافی برخوردار است و وزن انتخاب شده با محتوا و مضمون سازگاری دارد. انتخاب ردیف"دارد"،که از ردیف های دوست داشتنی حافظ هم هست، انتخابی بجا و مناسب است که در انسجام شعر و مفاهیم و القای آن نقش انکار ناپذیری دارد. نشانه "تکرار و تداوم و تعادل" است که اوج ملایم و فرودی ملایم و اعتدالی دارد که با " تکرار و تداوم عاشقی و عدالت حضرت" تناسب دارد. شاعر قافیه ای را بکار برده است که در فرودی دو بار، القای غم و اندوه و انتظار را بیشتر نمایان می کند. قرار دادن این نوع قافیه در کنار آن ردیف، تاکید و کششی را در شعر پدید می آورد و خواننده را تا حدودی از مکث و درنگ در میان مصراع باز می دارد و خواننده، در خوانش شعر دوست دارد، هر بیت را با یک بار خواندن، به آخر برساند! شاید بتوان این شعر را یک غزلی داستانی کوتاه دانست؛ داستان عاشقانه ی انتظار و غم دوری از معشوقی که خود از عاشقان اولِ صف انتظار وصال و عدالت است و او بیشتر از هر کسی، قرن هاست، زخم عشق و تنهایی و هجران و انکار در سینه دارد! شاعر عاشق مسلک ما، ابیاتش را چنان مثل زنجیر به هم می بافد که در میان ابیاتِ همسنگ و هم وزنش، نمی توان خللی و گسستگی و رهایی، و سخنی دیگر و غیر مرتبط در آن یافت! شاعر شعرش را با تلمیح به احادیثی مستنند و مستدل شروع می کند که همگی اشاره به غیبت طولانی حضرت صاحب (ع) دارند و با استناد به همین احادیث، هنرمندانه شعرش را به پایان می برد و از ظهور ناگهانی و عدالت فراگیر امام غایب و قائم سخن می راند. آغاز شعر با واژه ی "صبح"، آن هم با صفت " بی تو"، خود به خود، خواننده ی غزل را به خود جلب می کند و شاعر تعمدا، شعرش را با واژه ی " آیینه" به پایان می برد! او می خواهد در این دو واژه این مفاهیم را جستجو کند که هر دو انعکاس دهنده ی نور و روشنایی و جلوه گر چهره معشوق اند و وظیفه ای جز این در جهان ندارند! هر دو باید جلوه گاه و جلوه گر چهره نورانی معشوقی باشند که خود آیینه ی تمام نمای معبود و معشوق ازلی است! به همین دلیل شاعر، صبح را با همه زیبایی و جلوه گری و روزنمایی و رونمایی جهان و هستی، غم انگیز و دلگزا می داند که: "شاهد و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهنّا نشود، یار کجاست" و شاعر گویی صبح را هم بدون حضور و ظهور یار غمگین می بیند! اصرار بنده در این نکته است که واژه ی "صبح" را با کسره بخوانیم، بهتر است زیرا هم خوانش آن را روان تر می کند و هم، معنیِ" هر صبح"،:یعنی "صبح هر روزی" را که بیدار می شویم، در ذهن تداعی می کند! ادامه دارد.... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت دوم رونق باغ..... به نظر می رسد "قیصر" ِ شعر معاصر،در این شعرِ روانش نظری هم بر تعدادی از کلید واژه های نمادین شعر بیدل داشته است. البته نظر تقلیدی به سبک هندیش را اصلا نداشته است؛ که این شعر ساده و روان، یادآورِ سادگی و روانی شعرهای سبک خراسانی است. با این تفاوت که در این شعر هیچ واژه ی کهن و فرسوده ای دیده نمی شود! شاعر،در شیوه ی استفاده از مضمون و محتوا،به شیوه ی شاعران سبک عراقی رفته است اما مضمونی که او آفریده است با مضمون عارفانه و عاشقانه و مضامین دیگر سبک عراقی کاملا تفاوت دارد! او نمی خواهد شکوه و گلایه و حرف عشقش را مثل شاعران سبک عراقی، خیلی رنگ و لعابِ ادبی دهد و سخنش را از پیچ و خم های الفاظ زیبا و صنایع رنگارنگِ آن، چنان عبور دهد، که کلام و پیام مهمش، ناشناخته و ناپیدا و مبهم بماند! شاعر، دوست دارد به شعرش، رنگ ادبیِ نسبتا معتدل و ساده و رایجی بزند و با ساده ترین واژه ها، مقصودش را به مخاطب منتقل کند و خیلی دوست ندارد، خود را و ما را در کش و قوس های کلامی و ادبیِ شعر گرفتار سازد! مضمونِ انتخابیِ او، یک مضمونِ کاملا دینی و مذهبی و خاص است که در دوران پس از انقلاب اسلامی بسیار رواج یافته بود. او به موضوع و مسئله محوری و جهانی و رایج "انتظار" اشاره می کند که مختص ادبیات انقلاب اسلامی و شیعه نیست؛ بلکه یک موضوع اساسی برای همه ی مذاهب اسلامی و ادیان و آیین های دیگر جهانی است. نکته ی قابل ذکر دیگر، این است که این شاعر بزرگِ ادبیات انقلاب اسلامی معاصر، به تاثیر از همه ی سبکهای سنتی گذشته حتی بازگشت، توانسته شکل دیگری از غزل سرایی را به مخاطبان شعرش نشان دهد. او در سرودن این شعر، ازساده ترین و کاربردی ترین واژه ها،از آیات و احادیث، از کلمات عامیانه و باورهای مردمی و از مسائل روزمره کمک گرفته است. رنگ و بوی شعر قیصر، رنگ و بوی عرفا
نی_مذهبی دارد. شاعر یک کلید واژه ی " انتظار" را در نظر می گیرد و سپس با ساده ترین کلمات، زیباترین و متناسب ترین تصویرها را در رابطه با آن می آفریند! قیصر بزرگ، در چینش واج ها و واژه ها و عبارات و ابیات چنان دقت و مهارتی به خرج می دهد و با آنها، شعر بسیار ساده و روانش را خلق می کند که می توان ادعا کرد که دیگران تا حدودی، از خلق چنین نوع شعری، با چنین ویژگی هایی، عاجز و ناتوان مانده اند! نمی دانم چرا واژه هایی مثل " صبح، آدینه و شنبه و تعطیل و قفل و آیینه " و شکل قرار گرفتنِ قافیه، در ذهنم شعر نمادین شاعر آیینه ها، بیدل دهلوی و صائب تبریزی، صاحبان سبک اصفهانی را در ذهنم تداعی می کند. از طرفی " جغد، ویرانی، خاک" در شعر، و سادگی و روانی و بی آلایشی، شعر شاعران سبک خراسانی را در نظر می آورد. از سوی دیگر"عشق، بی قراری و هوای عاشقان" و نیز قالب "غزل بودنش"، شعر شاعران سبک عراقی را به یادم می آورد! گویی شاعر خواسته یک معجون و تلفیق گونه ای از سبکهای کهن را بسازد و رنگ و لعابی از سبک معاصر را بر سر و روی شعرش بکشد! اما وقتی به دیده ی انصاف به این شعر بنگریم، می بینیم شاعر قصد نوگرایی و نو آفرینی داشته است! و به همین دلیل از واژه ها و اصطلاحات رایج امروزی مثل " مهربانی،رنگ بعد از ظهر یک آدینه، رنجش دوری، خویشاوندی دیرینه، کبوتر چاهی زخمی، قفل بزرگ تیرگی و کار عشق بازی" استفاده می کند که بعضی از آنها از برساخته های خود شاعر است. البته فرم کلی و شکل کاربرد و قرار دادن کلمات و ترکیبات، تقریبا، نو و متناسب با حال و هوای شعر معاصر است. شاید به جرات بتوان گفت که شیوه ی قیصر در این شعر، به شیوه خاص شعر سعدی، یعنی، "سهل و ممتنع" تا حدودی نزدیک شده است! علاوه بر روانی و سادگی، یک "شیرینی خاصی" هم، در کلام امین پور دیده می شود که او را از شاعران معاصری چون سلمان هراتی و فاطمه راکعی و نصرالله مردانی و دیگران متمایز می کند! به سبب همین ویژگی هاست که شاعر می تواند تمام حسی را که دارد در مخاطبان شعرش ایجاد و القا کند و آنها را کاملا جذب سروده ی خویش نماید! و باعث می شود که خواننده در طولِ خوانشِ غزل، در تک تک ابیات، با شاعر هم دلی و هم حسی و هم سانی کند و چنان این غزل را با تمام شور و حال و احساس خویش می خواند که گویی خواننده خود، آن را سروده است و آن را یک بیان حال، از زبان و دل و جان خویش می پندارد! ادامه دارد.... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت سوم رونق باغ... او در سرودن این شعر، ازساده ترین و کاربردی ترین واژه ها،از آیات و احادیث، از کلمات عامیانه و باورهای مردمی و از مسائل روزمره کمک گرفته است. رنگ و بوی شعر قیصر، رنگ و بوی عرفانی_مذهبی دارد. شاعر یک کلید واژه ی " انتظار" را در نظر می گیرد و سپس با ساده ترین کلمات، زیباترین و متناسب ترین تصویرها را در رابطه با آن می آفریند! قیصر بزرگ، در چینش واج ها و واژه ها و عبارات و ابیات چنان دقت و مهارتی به خرج می دهد و با آنها، شعر بسیار ساده و روانش را خلق می کند که می توان ادعا کرد که دیگران تا حدودی، از خلق چنین نوع شعری، با چنین ویژگی هایی، عاجز و ناتوان مانده اند! نمی دانم چرا واژه هایی مثل " صبح، آدینه و شنبه و تعطیل و قفل و آیینه " و شکل قرار گرفتنِ قافیه، در ذهنم شعر نمادین شاعر آیینه ها، بیدل دهلوی و صائب تبریزی، صاحبان سبک اصفهانی را در ذهنم تداعی می کند. از طرفی " جغد، ویرانی، خاک" در شعر، و سادگی و روانی و بی آلایشی، شعر شاعران سبک خراسانی را در نظر می آورد. از سوی دیگر"عشق، بی قراری و هوای عاشقان" و نیز قالب "غزل بودنش"، شعر شاعران سبک عراقی را به یادم می آورد! گویی شاعر خواسته یک معجون و تلفیق گونه ای از سبکهای کهن را بسازد و رنگ و لعابی از سبک معاصر را بر سر و روی شعرش بکشد! اما وقتی به دیده ی انصاف به این شعر بنگریم، می بینیم شاعر قصد نوگرایی و نو آفرینی داشته است! و به همین دلیل از واژه ها و اصطلاحات رایج امروزی مثل " مهربانی،رنگ بعد از ظهر یک آدینه، رنجش دوری، خویشاوندی دیرینه، کبوتر چاهی زخمی، قفل بزرگ تیرگی و کار عشق بازی" استفاده می کند که بعضی از آنها از برساخته های خود شاعر است. البته فرم کلی و شکل کاربرد و قرار دادن کلمات و ترکیبات، تقریبا، نو و متناسب با حال و هوای شعر معاصر است. شاید به جرات بتوان گفت که شیوه ی قیصر در این شعر، به شیوه خاص شعر سعدی، یعنی، "سهل و ممتنع" تا حدودی نزدیک شده است! علاوه بر روانی و سادگی، یک "شیرینی خاصی" هم، در کلام امین پور دیده می شود که او را از شاعران معاصری چون سلمان هراتی و فاطمه راکعی و نصرالله مردانی و دیگران متمایز می کند! به سبب همین ویژگی هاست ک
ه شاعر می تواند تمام حسی را که دارد در مخاطبان شعرش ایجاد و القا کند و آنها را کاملا جذب سروده ی خویش نماید! و باعث می شود که خواننده در طولِ خوانشِ غزل، در تک تک ابیات، با شاعر هم دلی و هم حسی و هم سانی کند و چنان این غزل را با تمام شور و حال و احساس خویش می خواند که گویی خواننده خود، آن را سروده است و آن را یک بیان حال، از زبان و دل و جان خویش می پندارد! ادامه دارد.... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت چهارم رونق باغ... شاعر شعرش را با "صبح" شروع می کند که تداعی گر وجود نورانی امام عصر ماست امامی که تاریکی و ظلمت شب ستم را از بین می برد! اما شاعر صبح بی وجود امام را ناخوشایند، غمبار و غم انگیز به حساب می آورد! شاعر، شعرش را با "تناقضی" زیبا شروع کرده است! واژه های " بی تو "هم تداعی گر غیبت طولانی حضرت است و تکرار و تاکید آن در مصراع دوم این نکته را تایید می کند. بیان "رنگ بعد از ظهر یک آدینه"، زیبایی و اثرگذاری شعر را دو چندان کرده است . هم تلمیح دارد و هم حس آمیزی؛ تلمیح به ظهور حضرت در شب جمعه دارد. در احادیث آمده است که فرشته وحی، در شبی جمعه، ناگهان پیام ظهور را از پروردگار دریافت می کند و با ظهور حضرت، صبح فردای آن شب، جهان رنگ تازه ای می پذیرد و جهانیان از ظهور و حضور امام آگاهی می یابند! هیشه، بعداز ظهر جمعه، غم انگیزترین بعداز ظهر در طول هفته است! و در این بعد از ظهر غمبار، چشمهای منتظر و نگرانِ عاشقان، از اینکه معشوق به قرارِ جمعه ای که باید بیاید، نمی آید و او باید تا جمعه ای دیگر صبر کند، اشکبار و دلتنگ می شود! بنابر این، دلهای عاشقان "رنگ غم" می گیرد؛ درست به رنگ غروب غم انگیز هر جمعه! از طرفی او، به این مصراع صائب که" فکر شنبه تلخ دارد جمعه ی اطفال را" توجه دارد و منتظران ظهور را چون طفلان دبستانی می داند که شیرینی انتظارِ آمدنِ جمعه ی وصال و شادی، با یاد و فکرِ آمدنِ شنبه ای سنگین به تلخی می گراید! با تکرارِ "بی تو" در مصراع دوم، شاعر می خواهد، دل آزاری و اندوه خود را دو چندان نشان دهد، تا جایی که رنگ" مهربانی" را تغییر می دهد و در یک " تناقضی" زیبا و دلپذیر، آن را به رنگ و "حالتی از کینه" و خشم و دلواپسی در می آورد و بی حوصلگیِ خود را نمایان می سازد! ذکر این نکته نیز لازم است که شاعر در "ساختن قافیه" این مصراع و مصراع های دیگرِ شعرش، به شعر عاشورایی " علی معلم" هم نظر داشته است: " من با صبوری کینه ی دیرینه دارم...." تمام حرف شاعر در بیت اول این است که: "بی تو، هم غمگینم هم خشمگین" با توجه به توضیحات داده شده، یقینا متوجه می شویم که شاعر، در آفریدن بیت اول، سنگ تمام گذاشته است و تمامِ هنر خود را به میدان آورده و الحق و الانصاف، یک حسن مطلعی بی نظیر آفریده است! از این مطلب هم نیاید گذشت که بکار گیری " حسن تعلیل" در زیبایی و اثر گذاری این بیت نیز، نقش به سزایی دارد. ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت پنجم رونق باغ... بیت دوم هم اشاره دارد به عقیده ی فرقه و عده ای از شیعیان به نام " حجتیه" که می گفتند: " ما نباید برای ظهور حضرت، کاری بکنیم و باید هر چه زودتر و بیشتر، فساد جهان را فرا بگیرد، تا حضرت هر چه زودتر ظهور فرمایند"!!! شاعر، در اینجا یک طعنه ی رندانه ای می زند به همین کسانی که اتفاقا منکر وجود حضرت نیستند و شیعه هم هستند و شدیدا معتقد به ظهور حضرت امامند! اما منکر راه و رسم عاشقی اند و اعتقادِ راسخ اما سخیف و کثیفی دارند به فساد و تباهی بیشتر در جهان و به طور غیر مستقیم، زمینه چینی مناسب برای ظهور امام و صلاح و صلح و اصلاح را باعث تاخیر و " تعطیل " ظهور می دانند! و شاعر، تلویحا به زبان شعر، این عقیده ی نادرست را توهینی به وجود مقدس امام و پیروان عاشق و راستینش می داند. شاعر اعتقاد دارد برای ظهور حضرت باید، خود، عاشقِ صالح و راستین باشیم و برای پذیرایی آن مهمان عزیز، هر چه بیشتر در اصلاح خود و دیگران و جهان بکوشیم و از ما پیروان حضرت می خواهد که برای ظهور هر چه نزدیکتر امام باید دل خود و محیط خود را پاک و منزه کنیم تا از آن مهمان عزیز پذیرایی کنیم: "آب زنید راه را هین که نگار می رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می رسد" نکته مهمی که در این بیت باید متذکر شد این است که " تعطیلی کار عاشقی" یک "تعبیر استعاری" بسیار مناسبی است که شاعر هنرمندانه آن را بکار برده است. و نکته ی دیگر اینکه درمصراع دوم با استفاده از واژه های " عشق و خبر" و "شنبه و آدینه" آرایه های " تشخیص
و استعاره و تناسب و مجاز" مناسبی را پدید آورده است و با یک "تضاد" زیبا، القای مقصودِ خود و انکارِ عقاید نادرستِ تعطیلیه می کند که شاعر خود، اهل عشق و مستی و عشقبازی دایمی آن حضرتِ جان است! و نیز "عشق" را در این بیت، می توان در مفهوم " عاشق" هم بکار برد که اهل مستی است و "بی خبری" و فقط کار عشق می داند: "طهارت ار، نه به خون جگر کند عاشق به قولِ مفتی عشقش درست نیست نماز" شاعر سخت اعتقاد دارد، غیبت و نبود امام، نباید ما را از او دور کند و باید منتظِرِ آن منتظَر غایب از نظر بماند و علامتِ اصلیِ منتظر واقعی را در عشق بازی دائمی می داند! ادامه دارد.... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت ششم رونق باغ... نکته ی قابل تامل دیگر در بیت دوم، استفاده شاعر از صنعت "ردالقافیه" است؛ آن هم با واژه ی "آدینه"! تکرار عمدی و بجای این واژه که به معنی "جمعه" است، هم، یادآور ظهور امام عصر (ع) در چنین روزی است و هم اشاره ظریفی به معانی دیگر این کلمه دارد : "روز آذین بستن و آرایش و آراستن و پیراستن جهت پاکی و تهذیب و آرامش و پذیرایی و دید و بازدید،:روز جمع شدن و اتحاد و اتفاق و شادی و همدلی...!" در این بیت شاعر فقط به تعطیلی روز "جمعه" اشاره نمی کند بلکه برای "شنبه" نیز دو مفهوم " متناقض" و یک مفهوم "مجازی" بکار برده است : 1_روز شروع کار و درس و بحث و تلاش و خستگی و... 2_ اشاره زیرکانه و لطیفی هم به تعطیلی غیر مسلمانان مخصوصا "یهودیان" در این روز دارد و جالب تر اینکه خواسته ذهن ما را به آیاتی از قرآن سوق دهد و ما را متوجه داستان این قوم عهد شکن کند که بر خلاف فرمان خدا، در این روز به حیله و مکر متوسل می شدند و ماهی هایی را در برکه ها محبوس می کردند و در روزهای بعد آنها را شکار می کردند....!!! 3_ضمن اینکه شاعر "شنبه و جمعه" را "مجاز" از همه ی روزهای هفته هم دانسته است. بنابر این می توانیم مصراع دوم این بیت را این گونه معنی کنیم: "عشق تعطیلی و غیر تعطیلی نمی شناسد" و یا: "عشق اصلا تعطیلی نمی شناسد"، (کار عشق تعطیلی ندارد). و همانطور که ذکر شد، یک تضاد آشکاری در دو مصراع ایجاد کرده است! دقت شاعر در بکارگیری واژه ها و مفاهیم آنها و آرایه های پنهان وآشکار در میان آنها در دو بیت اول قابل ستایش است و یادآور شیوه ی بزرگانی چون سعدی و حافظ است که در بکارگیری واژه ها و آرایه ها و صنعت های ادبی و زبانی رندانه و زیرکانه عمل می کردند! ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت هفتم رونق باغ.... مطلب دیگری که به نظر می رسد، این است که شاعر ما، مثل خیلی از سرایندگان معاصر و امروزی، اصرار بر آن دارد، ایجاد و القای مفهوم "نمادین" بعضی از کلمات است؛ مثل : "صبح، آدینه، جمعه، شنبه، جغد، کبوتر، قفل، کلید، شهر و آیینه" است. یعنی، شاعر به اصرار از مخاطبان می خواهد، شعرش را "نمادین و سمبلیک" بدانند و مفاهیمی فراتر از "استعاره" را برای واژه های شعرش در نظر گیرند! لذا از واژه "جغد" که در فرهنگ جامعه ی ما، نماد "شومی و نامبارکی و ویرانی" و از واژه های رایج و کلیشه ای است، بهره می برد و آن را برای شعر نمادینش مناسب می داند! لذا شاعر، معنای این کلمه را گسترش داده است و علاوه بر مفاهیم مسبوق به ذهن، مفاهیم جدیدی را هم به آن افزوده است و در مفهوم "منکران وجود و ظهور حضرت ولی عصر" و حتی در معنای " افرادی که از آمدن امام غایب " مایوس" شده اند و کارشان به انکار و یاوه گویی کشیده است، بکار می برد! تکرار واژه ی "ویرانه" در بیت ، به این مفهوم صحه می گذارد که " جهان را و سرزمین مسلمانان را " شب ظلم و فساد و ستم و سیاهی و تاریکی" چنان فراگرفته است که آثار نیکی و عدالت از جهان، یکی یکی رخت بر بسته است و دنیا به کام و نام منکران حضرت و عدالتشان به پیش می رود ! "بو" اشاره به وجود حضرت دارد که خود پنهان از دیده هاست، اما "نشانه هایی از ظهورش" را از خود باقی گذاشته و می گذارد! امام زمان (ع) در این شعر چون " گنجینه ای" دانسته شد که دوستداران حضرتش باید به جستجوی آن بپردازند! پس "گنجینه" را می توانیم در معنای استعاری "امام حجت (ع) بدانیم که گنج قرآن و عدالت و دادگستری را در سینه دارد". البته می توان استنباط ظریف دیگری از این بیت هم نمود که بدون وجود حضرت، جهان ویرانه ای بیش نیست که مخالفان بر سرِ خرابه های آن نشسته اند و بر مردم حکم می رانند که اساس حکومت آنها بر "ویران ساختن و انکار" شکل گرفته است! مقصود از "بو" را می توان "بوی خوش انتظار" هم د
انست که خود بیانگر نوعی " ارتباط و احساس" عاشقان حضرت با ایشان است ! از نظر شاعر گرچه سرزمین های اسلامی و غیر اسلامی را ویرانی و فساد و تباهی فرا گرفته است، اما منتظران واقعی هرگز دست از جست و جو برای یافتن و رسیدن به آن گنجینه ی پنهان نمی کشند! نکته خاصی که در مفهوم کلمه ی "بو" می توان یافت، این است که اشاره به یک احساس و ارتباط پنهان میان حضرت و منتظران واقعی دارد؛ ارتباطی که منکران و دیگران از درک و فهم آن عاجزند! " بو" نشان دهنده ی وجود قطعی و حقیقی حضرت نیز است، در برابر انکار مخالفان؛ که عاشقان واقعی آن را در پس ویرانه های دنیا هم بخوبی می شنوند و درک می کنند. ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت هشتم رونق باغ... در بیت چهارم محور سخن، بر "رنجش دوری" است، موضوعی که همه ی شاعران غزل سرا و غیره به آن پرداخته اند: "عشق را خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید، باید ناپسند" " ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد" " ز مشکلات طریقت، عنان متاب ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز" " مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید" "نی حدیث راه پر خون می کند قصه های عشق مجنون می کند در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد" که اگر بخواهیم شاهد مثال از هر شاعری بیاوریم، خود مثنوی هفتاد من می شود!! با آنکه، موضوع " غم عشق"، "یک قصه بیش نیست" و موضوع تکراری می نماید: "یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرر است" قیصر هم می خواهد، این قصه تکراریِ تاریخیِ رنجش و غم عشق را با زبان خود، "نامکرر" به گوش ما برساند! نکته ای که شاعر در این بیت به آن اشاره و تاکید می کند، پیوند همیشگی و "خویشاوندی دیرینه ی عشق با آزار" و اندوه و درد است! به قول حضرت مولانا، ذات عشق با رنج و غم عجین شده است و دایمی است: " لعل را گر مُهر نبود، باک نیست عشق را دریای غم، غمناک نیست"! و سراینده شعر، ابتدا خود را به تغافل و " تجاهل" می زند و دلش می خواهد، از غم دوری و انتظار پایان ناپذیر و طولانی و دلگزا، زبان به شکوه باز کند، اما بلافاصله با یاد آوری این نکته که سپردن راه عشق بی رنج میسر نمی شود، آن را با جان و دل می پذیرد! انگار شاعر علت شکایتش را هم با آوردن کلمات " دوری" و " دیرینه" می خواهد بیان کند و آن اینکه که "زمان انتظار" خیلی طولانی شده است و او از روی غفلت و فراموشی، گاهی ناخواسته و دردمندانه، نالان و شاکی می شود! ادامه دارد... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت نهم رونق باغ... بیت پنجم، یادآور شعرهایی است که منسوب به مولاناست : "در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز کویت برندارم روز و شب" "ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست به هوای سرِ کویش پر و بالی بزنم" محور سخن شاعر در این بیت " کبوتری" است "چاهی و زخمی". "کبوتر"، در ادب فارسی، نماد پرواز و رهایی، پاکی ، پیک راستین، خبر خوش، پیام رسانی میان عاشق و معشوق. ..است. و در اینجا نماد خودِ معشوق، یعنی امام عصر(ع) یا دل بی قرار حضرت است با تمام ویژگی های ذکر شده. کاربرد رندانه "زخمی"، سبب می شود که ما کبوتر را در دو مفهوم بکار گیریم: از یک سو، "کبوتر"را می توان استعاره از "امام زمان" (ع) دانست که در "چاه غیبت" گرفتار شده است و به دلیل "زخمی" که در سینه (مجازا دل) او نشسته است، توان و اجازه پرواز و رهایی و ظهور ندارد؛ اما بی تابانه منتظر است؛ منتظر ظهور و پیوستن به عاشقان خود. "زخم" : 1_ زخم انتظار و غیبت، 2_ زخمی که منکران و معاندان در دل او کاشته اند. 3_ و حتی زخمی که شیعیان در اثر گناهشان در دل او می نشانند! در احادیث داریم که دفترِ اعمالِ شیعیانِ حضرت را هر هفته، شبهای جمعه، خدمت آقا عرضه می کنند. حضرت امام صالح از اعمال شیعیانش دلخون و دلگیر و غمگین می شود و اشک می ریزد. اما او که دلی بی قرار و سرشار از شوق ظهور و نجات دارد، ناامید نمی شود و هر لحظه انتظار پیوستن به عاشقانی را دارد که آنها هم انتظار ظهور و دیدار او را می کشند. و این امام تنهاتر و غمگین تر از همه، از همه بی قرارتر است و انتظارش سخت ترین انتظارهاست! شاعر، "هوا" را در معانی "ایهامی" میل و شوق و عشق و حال و هوا و خودِ هوای آسمانی که پرندگان در آن پرواز می کنند"، بکار برده است. "عاشقان"، هم همان " شیعیان واقعی امامند". و شاید هم آن سیصد و سیزده نفری که یاران اولیه ی امامند؛ از جمله حضرات خضر و عیسی... " پر کشیدن" کنایه از پ
رواز کردن، آزاد و رها شدن، شدت شوق و اشتیاق و عشق و علاقه است. از سویی دیگر،" کبوتر چاهی زخمی" را می توان " دل خونین و زخمی امام" هم دانست : "دل زخمی و شکسته ی درون سینه او، بی تابانه، مشتاق دیدار عاشقان واقعی خود است"! گویی شاعر یک تشبیه پنهانی ، میان "چاه" و "سینه" هم ایجاد کرده است: "کبوتر" درون "چاه" مثل "دلی" که درون "سینه" پنهان و زندانی شده است. نکته ی قابل ذکر دیگر این است که شاعر "کبوتر چاهی زخمیِ" غایب را که عاشق پرواز و رهایی و روز و نور و آسمان است، در برابر "جغد" ی قرار می دهد که وجودش شوم است و نامبارک و سیاهی و ویرانی و کاری جز خرابه نشینی و انکار ندارد! ادامه دارد.... (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112 به نام او قسمت دهم رونق باغ... دقت شاعر در استفاده از واژه ی"ناگهان" تحسین بر انگیز است؛ قرار دادن این واژه در ابتدای مصراع، نه در جای دیگر مصراع ، اهمیت این واژه را در القای مفهوم شعر، بیشتر نشان می دهد. "ناگهان" اشاره دارد به اتفاقی که جز خدا کسی نمی داند؛ حتی خود حضرت و نیز فرشتگان مقرب الهی! در احادیث آمده است که جز حضرت پروردگار هیچ کس از زمان ظهور حضرت مهدی(عجل) خبر نداشته و ندارد! "ناگهان"، در شب جمعه ای خداوند جبرئیل را فرا می خواند و فرمان قیام جهانی حضرت حجت (ع) را به واسطه این فرشته ی امین، به امام زمان ابلاغ می کند. و این اتفاقِ ناگهانیِ ظهور در زمانی غیرمنتظره رخ می دهد؛ زمانی که "ظلم و ستم و تیرگی" فرا گیر می شود و مردم جهان کاملا مستاصل و درمانده و ناامید می شوند و فریاد رسی ندارند. "ناگهان" فریادِ عدالت خواهی و قیام بر می خیزد و انفجارِ نورِ ظهور رخ می دهد و جهانیان همه از آن آگاه و دلها همه آماده می شوند . "قفل بزرگ تیرگی" تشبیهی است که شاعر با آوردن واژه ی " بزرگ" در میان تشبیه به فرا گیری و گستردگیِ تیرگیِ ستم اشاره دارد. قفل بزرگی که هیچ کس قادر به گشودن آن نیست مگر حضرت حجت که به سرعت پرده های تیرگی را می درد و دیده ی جهانیان را به "مدینه ی فاضله" ای که خود در نظر دارد و کلید آن در دست مبارکش است، باز می کند. مدینه ی فاضله ای که در آن "دلهای آیینه" سای عاشقان با نور محمدی صیقلی و نورانی می شود. " آیینه" نماد پاکی و خلوص و صداقت و عدالت و حقیقت است. "کلیدی" که حضرت در دست دارد، کلید" روشنایی و نور و نجات و هدایت و حیات" برای همه ی بشریت است و با ظهور و وجود او پرچم عدالت در جهان برافراشته می شود و همه غمها از میان می رود که: "رونق باغ می رسد، چشم و چراغ می رسد غم به کناره می رود، مه به کنار می رسد" ! پایان (یس کرد) گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112
( ۸ ) به نام نامی دوست نکاتی ویژه دبیران گرامی مرتبط با گنج حکمت درس ۸_چو سرو باش مقدمه کوتاهی بر واژه زیبای سرو: «سرو»نماد سرسبزی و همچنین آزادگی است که از دیرباز در ادبیات ما راه یافته است درختی که با مفاهیم خزان، پژمردگی، برگریزان و افسردگی بیگانه است.شاعران شیرین گفتار ادب پارسی، بارها و بارها قد و قامت دلجوی معشوق را به سرو مانند کرده اند و بی تردید در پیدایی این معانی دارای سلیقه ای سرشار بوده اند حافظ شیرین سخن،در اشعار ناب خود،،بیشتر از واژه سرو برای توصیف بلندی قامت یار و گاهی هم برای بیان آزادگی و با صفاتی چون سرو بلند،سرو چمان,سرو سهی بالا،سرو خرامان,سرو سیم اندام,سرو ناز,و،....بهره گرفته است برای نمونه ابیاتی از حافظ و دیگر شاعران تقدیم می گردد⬇️ 🌿دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد 🌿ننگرد دیگر به سرو اندر چمن هر که دید آن سرو سیم اندام را 🌿در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد 🌿بر رهگذرت بسته ام از دیده دو صد جوی تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی ☆حافظ☆ 🔹بیدل دهلوی هم از این واژه با هنرمندی تمام بهره جسته:⬇️ 🌿چیدن دامن در بن‌گلشن‌ گل آزادگی است کیست تا فهمد زبان عافیت ایمای سرو مطلب آزادگیها پر بلند افتاده است عالمی خم شد به فکر بار ناپیدای سرو ☆بیدل دهلوی☆ 🌿سرو کند با همه آزادگی بندگی قامت رعنای تو ☆فروغی بسطامی☆ 🌿مرا در دل درخت مهربانی به چه ماند؟ به سرو بوستانی همیشه سبز و نغز و آبدار است تو پنداری که هر روزش بهار است ☆فخرالدین اسعد گرگانی☆ 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 💢 به کوشش بانو کبیر،دبیر ادبیات شیراز کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112 # فارسی یازدهم درس ۸(قسمت اول) حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای عزوجل آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده‌اند مگر سرو را که ثمره‌ای ندارد. درین چه حکمت است؟» 🔷قلمرو زبانی: حکیم:دانا،خردمند نامور:مشهور(وندی) درخت نامور:ترکیب وصفی ثمره:میوه حکمت:دلیل برومند:دارای بر و میوه,معطوف به نامور خواندن:نامیدن چندین:صفت مبهم به معنای این همه هیچ یک و سرو:مفعول حکیمی را:از حکیمی، را حرف اضافه معادل از(از حکیمی پرسیدند) در این چه حکمت است؟است به معنای وجود دارد(فعل اسنادی نیست) بر+ومند،،صفت وندی(مشتق)یک واژه(بر:اسم+اومند:پسوند) 🔺قلمرو ادبی: سرو در ادبیات نماد آزادگی است درخت و سرو ،ثمره :مراعات النظیر و رابطه تضمن سرو و آزادی :تناسب 🔶قلمرو فکری: از شخص دانا و خردمندی پرسیدند:این همه درخت مشهور و میوه دار را که خداوند گرامی و بزرگ خلق کرده،چرا نام هیچ کدام را آزاد،نگذاشته اند،به جز درخت سرو،که هیچ میوه ای هم ندارد،این چه دلیلی دارد؟ یادآور این اشعار: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است حافظ🌿🌿 به سرو گفت کسی میوه ای نمیاری جواب داد که آزادگان تهی دستند. سعدی🌿🌿 ای سرو پای بسته به آزادگی مناز آزاده من که از همه عالم بریده ام رهی معیری🌿🌿 زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد حافظ🌿🌿 گفت: «هر درختی را ثمره معین است که به وقتی معلوم به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوشست و این است صفت آزادگان.» 🔷قلمرو زبانی: ثمره:میوه تازه آید:با طراوت و شاداب شود عدم:نابودی خوش:سرسبز آزادگان:وندی هر درختی را ثمره معین است رای فک اضافه بگیریم:میشود ثمره هر درختی معین است،معین:مسند می شود (البته به نظر رای مالکیت هم درست می آید:هر درختی میوه معینی دارد) سرو را هیچ از این نیست(رای مالکیت)سرو هیچ کدام از این خصوصیات را ندارد هر درخت : ترکیب وصفی تازه و پژمرده: مسند آید:شود خوش:مسند هیچ:مفعول پژمرده:وندی 🔺قلمرو ادبی پژمرده و تازه:تضاد وجود و عدم:تضاد خوش بودن:کنایه از تازگی،سرسبزی سرو:نماد آزادگی 🔶قلمرو فکری: هر درختی در زمانی معین،به دلیل وجود و رشد میوه هایش،شادابی و تازگی می یابد و هرگاه میوه نداشته باشد پژمرده می شود،اما سرو هیچ کدام از این ویژگی ها را ندارد،در تمام اوقات سال،سرسبز و با طراوت است و این صفت و ویژگی انسان های آزاده است مفاهیم: ۱-زیبایی و ارزش سرو،ذاتی است ۲-انسان آزاده همچون سرو است که هیچ دلبستگی به تعلقات دنیوی ندارد وچون سبکبار است,مفهوم آزادی را می رساند 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 💢به کوشش بانو کبیر،دبیر ادبیات شیراز و جمعی از دبیران گروه ادبیات ایران کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112 یازدهم ۸(قسمت دوم) _سرو _باش به آن‌چه می گذرد دل منه که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت
4_5931719288862803253.pdf
1.21M
مدرس:خانم دکتر شیوا روحی فر ،استان گیلان گروه دبیران ادبیات ایران Pdf;آقای امام بخش رئیسی کانال جامع ادبیات یازدهم و دوازدهم @adabiyatjame1112
4_6035069473453508015.pdf
5.21M
(سبک عراقی_ آذربایجانی) مدرس:استاد محمد عزیززاده،استان گیلان،رشت پی دی اف:اقای امام بخش رئیسی، هیچان گروه دبیران ادبیات ایران @adabiyatjame1112