﷽ بی‌نهایت کوچک،بی نهایت بزرگ ✍صدیقه طهماسبی نژاد در این دنیای شلوغ ، دلم برایش تنگ می‌شود.گمشده‌ای دارم‌که عمریست به دنبالش می‌گردم. مسافری هستم دراین عالم ناسوت که بریده شده از اصل خویشم،جدا شده از عالم لاهوتم.روزی به اراده‌ی مهربانش از آغوشش جدا شدم. حالا گذرم به ناکجا آباد دنیا افتاده، چند روزی در این گیتی پرسه می‌زنم شاید توشه‌ای جمع سازم تا آماده سفر و پیمودن راهی شوم که برای رسیدن به اوست اما پیمودن این راه و رسیدن به او بی مشیتش ممکن نیست. دراین برهوت دنیا منِ سرگشته بی‌یاریش توان قدم برداشتن به سوی آن بی انتها را ندارم. اگر ناز و نوازش‌های او در این مسیر نباشد امید وصال و باز گشت به آن آغوش امن نیست. دوست داشتن ومهربانیش را باید چشید ومزمزه کرد.رفیقی است یگانه، همتایی ندارد. پای رفاقتش ایستاده، اما آیا من هم پای رفاقتم ایستاده‌ام یا نه در میانه‌ی راه دل به دیگری بسته‌ام؟ دلم وقتی هوایش می‌کند،آن زمان که دلتنگش می‌شوم‌،می‌فهمم من آن بی نهایت کوچکم که درتمنای‌رسیدن به آن بی نهایت بزرگم. https://eitaa.com/loh_ghalam