✍ این خاندان، همه باب الحوائج‌اند. آرزویی را بر سر عَلَم کردم و هر سال به دوش می‌کشم و از این هیأت به آن هیأت، از این روضه به آن روضه سرگردانم! مداح فریادمی‌زند “باب الحوائج‌اندهمه، دست خالی برنمی‌گردید!” روضه خوان میان روضه‌هایش ازحاجت روایی یهودی ومسیحی می‌گوید! بغل دستی‌ام آمده تا نذرخودرا ادا کند اوحاجتش راگرفته! دود اسفندمی‌پیچد و آسمان شب‌های محرم نیلگون است! هرشب عَلم آرزویم را بر دوش می‌کشم وبه درِخانه ی این کریمان می‌روم! سنگین است، دستانم خسته میشود بر سینه می‌زنم تاگره واشود، باد می‌زند آرزویی که بر سر گرفته‌ام درچشمانم فرومی‌رود واشکم جاری می‌شود! خسته‌ام 😭 بارها شنیده‌ایم مداحانی برایمان گفته‌اند “اگردست خالی رفتی تقصیرخود توست!”😭 بارِ خواسته ونرسیدن ، آمدن ورفتن‌های دست خالی کلافه‌ام می‌کند! به آسمان خیره می‌شوم، دستانم را رهامی‌کنم رو به حسین! شعفی تازه می‌گیرم، دیگرسنگینی آرزویم را به دوش نمی‌کشم، گوش‌هایم را وقف حسین می‌کنم، روضه درعمق جانم می‌رود! دهانم که باز می‌شود روضه خوانی می‌کند با روضه خوان و یاحسین می‌گویم! چشمهایم ناخودآگاه صورتم را می‌شویند تا قلبم آرام گیرد! 😭 دستانم راکه به سینه می‌گیرم وسلام می‌دهم؛ السلام علیک یا اباعبدالله… بی قرار می‌شود وسینه می‌زند! پاهایم دیگرمال خودم نیست! شوق هیأت دارند، ومن به بغل دستی‌ام می گویم :قبول باشد! “خوشابه حال آن مسیحی که تو راهی اش کردی بسوی خودت!” مداح می‌خواند: کربلا درکربلا می‌ماند اگر زینب نبود… و من اشک می‌ریزم “بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا…”😭😭 🆔 @afzayeshetelaat