#خاطرات پاسدار شهید جعفر حیدری(فرزند مرحوم حاج رجب)
👇👇👇👇👇
🌹جعفر، بعد از شهادت على اسفندیاری خیلی ناراحت بود، پس از تشییع پیکر ایشان، به من گفت: «مادرجان! على نیز شهید شد.» گفتم: «شهید شدن هم لیاقت می خواهد، خوشا به سعادتش.» گفت: «آری مادر، على لیاقتش را داشت و به آرزویش رسید، مادر! از تو خواهش می کنم تا برایم دعا کنی تا من نیز این لیاقت را پیدا کنم.»
🌹شبی در منزل نشسته بودیم، جعفر رو به من کرد و گفت: «پدرجان! می خواهم دوباره به جبهه بروم.» گفتم: «فرزندم! تو که می دانی قرار است در آینده نزدیک به مکه مشرف شوم، اجازه بده من برگردم بعد به جبهه برو» وقتی دید می خواهم جبهه رفتن او را به تأخیر بیندازم گفت:« بابا!خاطرتان هست که چند شب پیش آقای قرائتی در درسهایی از قرآن تلویزیون گفت که مکه رفتن نیاز به پول دارد و جبهه رفتن به خون ؟» و بالاخره با همین حرف های عاشقانه، مرا راضی کرد.
📚منبع: کتاب عاشورائیان
@akhbareserishabad